English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
limit check U مقابله حدود
limit check U بررسی حدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
limit U محدود
without limit U بی حد بی اندازه نامحدود
limit U حد
there is no limit to it U حدی بران متصور نیست
limit U مسافت یا مدت مسابقه
limit U محدود کردن
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
there is no limit to it U اندازه ندارد
limit U حریم
limit U کران
limit U منحصر کردن
limit U معین کردن
limit U اندازه وسعت
limit U پایان
limit U کنار
limit U حدود
there is no limit to it U حد ندارد
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
limit U حد [ریاضی]
to limit something U چیزی را محصور کردن
audibility limit U حد شنودپذیری
proportional limit U حد نسبی
acceptance limit U حد پذیرش
acceptance limit U حد قابل قبول
speed limit U سرعت مجاز
speed limit U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
absorption limit U لبه جذب
load limit U حد بار
price limit U حد قیمت
plastic limit U حد خمیری
limit switch U لیمیت سوئیچ
liquid limit U حد جاری شدن
liquid limit U حد سیلان
load limit U اندازه بار
lower limit U حد پایینی
lower limit U حد پائینی
bag limit U حد مجاز صید
lower limit U حد پایین
liquid limit U مرزحالت شلی
liquid limit U حد میعان
magnetic limit U مرز مغناطیسی
liquid limit U حدمیعان
liquid limit U مرز روانی
liquid limit U حد روانی
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
physiological limit U کران فیزیولوژیکی
liquid limit U مرز ابگونگی
limit stop U حد ایست
lower limit U حد تحتانی
elastic limit U حدالاستیک
elastic limit U حد جهمندی
elastic limit U حد کشواری
elastic limit U مرز ارتجاعی
elastic limit U مرز برجهندگی
elastic limit U حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit U حد کشسانی
elastic limit U حد ارتجاعی
detection limit U حد اشکارسازی
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
cut off limit U حد برش
critical limit U حد بحرانی
creep limit U حد خزش
creep limit U حد انبساط دائمی
endurance limit U حد دوام مصالح
fatigue limit U حد خستگی
flow limit U حد بده
limit of elasticity U حد ارتجاعی
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit state U حالت حدی
limit of tolerance U حد رواداری
limit of proportionality U حد تناسب
limit of load U حد بار گذاری
limit of inflammability U حد قابل اشتعال
limit of inflammability U حد اتش گیری
limit of fire U حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of fire U حدود اتش
limit of elasticity U حد کشسانی
limit load U بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit indicator U نشاندهنده تلرانس
limit gage U وسیله سنجش تلرانس
high limit U حد نهایی
flow limit U حد جریان
confidence limit U حد اطمینان
upper limit U حد فوقانی
suction limit U حد مکش
tax limit U حد مالیاتی
temperature limit U مرز دما
tolerance limit U خطای مجاز
transfer limit U حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer limit U حدود تصحیحات انتقال تیر
transmission limit U محدوده فرافرستی
upper limit U حد بالایی
upper limit U حد بالا
age limit U محدودیت سنی
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
what is the limit on my account? U حد اعتبار حساب من چقدراست؟
strain limit U حد تناسب میان تنش و انبساط
lower limit U کران پایین
proportional limit U حد خطی
rupture limit U مرز پاره شدن
time limit U حد زمانی
time limit U محدوده زمانی
time limit U محدودیت زمانی
shrinkage limit U حد انقباض
roche limit U حد روش
safety limit U حد تامین
work limit test U ازمون سرعت کار
rear limit line U خطمحدودکنندهعقب
prudent limit of endurance U حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol U حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
Limit your expenditures to what is essential . U مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
limit fatigue stress U حد دوام
limit creep stress U حد خزش
cylinderical limit gage U دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
upper limit [of the integral] U کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] U کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
upper flammability limit U حد بالایی اشتعال پذیری
threshold limit values U استانه مقدارهای حدی
liquid limit test U ازمون حد روانی
rated fatigue limit U حد دوام نامی
liquid limit test U ازمون مرز حالت شلی
average limit of ice U حد متوسط یخ
limit state of failure U حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
ultimate stress limit U حد تنش نهایی
lower flammability limit U حد پایینی اشتعال پذیری
time yield limit U حد تسلیم زمانی
elastic limit tensile strength U دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
elastic limit tensile strength U elastometer ratio
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . U از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
The prescribed time - limit expires tomorrow . U مهلت مقرر فردا منقضی می شود
check U تجزیه کردن
check U مطالعه کردن
check U تحقیق کردن
check U ارزیابی کردن
check U سنجیدن
check U بررسی کردن
second check U بررسی دوباره
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
check up U معاینه کردن
check U محک زدن
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
to check in U نام نویسی کردن [هتل]
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to check up U درست رسیدگی یاحساب کردن
Please check the ... لطفا ... را کنترل کنید.
in check <idiom> U غیرقابل کنترل
second check U بررسی نهایی
check U عیار گرفتن
check-in U وارد شدن
check U تطبیق کردن
check U او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
check U اجرای خشک یک برنامه
check out U تصفیه حساب کردن
check out U بازدیدعمل و خصلت جنگ افزار
check U چک بانک
check U مقابله کردن مقابله
check-up U کنترل کردن
check U نشان گذاردن
check U یک بیت از کلمه دودویی که برای بررسی هر بیتی به کار می رود
check U دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
check U دریچه تنظیم
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
check U بازرسی کردن
check in U نام نویسی کردن مراسم ورود
check in U وارد شدن
check-up U کنترل
check U مقابله کردن بررسی
check U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
check off U تغییرروش بازی درتجمع
check U اطمینان از صحت چیزی
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
check-in U نام نویسی کردن مراسم ورود
check U جلوگیری کردن از
check U ممانعت کردن
check U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check U حرف اضافی در متن ارسالی که بررسی میکند آیا خطایی در متن رخ داده یا یه و مقدار آن به متن بستگی دارد
check U و شدن بوی شکار
check U کیش
check U نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
check U محلی در برنامه که داده و وضعیتهای داده قابل ضبط ونمایش هستند
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check U خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
check U چاپ گرفتند وضعیت داده و برنامه در یک نقط ه بررسی
check U امتحان
check U امتحان کردن بازرسی
check U چک
check U مقابله
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check U منع
check U تطبیق
check U وارسی
check U بررسی کردن
check U سخت افزار یا نرم افزاری که نشانی میدهد متن ارسالی نادرست است و خطا ردی داده است
check U بازرسی شد
check U رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
check U بررسی
check-up U بازبینی
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com