English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
leading edge tube U لاستیکلبهپیشتاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
leading edge U لبه حمله
leading edge U لبه راهنما
leading edge U لبه مقدم
leading edge U اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge flap U لبهبرجستهباله
leading edge model U IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
in leading U در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero U صفر مقدم
leading zero U رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading U راهنمایی
leading U مقدم
leading U نفوذ
leading U پیشتاز
leading U عمده
leading U فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading U هدایت
leading U فاصله خطوط
leading U جداکردن سطرها
leading U عمده برجسته
leading insurer U بیمه گر اصلی
leading indicators U شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading question U پرسش راهنمایی کننده
leading questions U سوال تلقینی
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
leading zeros U صفرهای مقدم
leading question U سوال تلقینی
leading line U خط هدایت هواپیما
leading point U نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading region U نواحی پیشرو
leading seaman U مهناوی یکم
leading sectors U بخشهای پیشرو
leading sectors U بخشهای پیشگام
leading ship U ناو نوک
leading nations U ملتهای بزرگ
leading marks U نشانههای هدایت
leading man U هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading line U خط هادی
leading line U خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading point U نقطه نشانه روی
leading current U شدت پیش افتاده
desired leading U مسیر مطلوب
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading lights U عضو مهم
leading lights U چشم و چراغ
leading lights U شمع محفل
leading in wire U سیم انشعاب
Car no. 6 is leading. U اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading diagonal U قطر اصلی [ریاضی]
leading articles U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles U سرمقاله
leading article U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading light U چشم و چراغ
leading article U سرمقاله
leading lady U ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading string U ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading official U سرداور
leading case U نمونه یاسابقه قضائی
leading light U عضو مهم
leading light U شمع محفل
leading lady or man U بازیگر عمده
men of light and leading U مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
By international standards Germany maintains a leading role. U در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
to take the edge off U سست کردن
to edge one's way [towards something] U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
have an edge on <idiom> U سود بردن
take the edge off <idiom> U رنجاندن
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
edge U اریب وار پیش رفتن
edge U لبه دار کردن
edge U لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge U پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge U کم کم پیش رفتن
edge U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge U برندگی
edge U کناره تیزی
edge U نبش
edge U لبه
edge U : کنار
on edge U مشتاق
on edge U بی صبر
on the edge of U درشرف
inner edge U لبهداخلی
edge U یال لبه
edge U کناره
edge U طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge U سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge U تیزی
to take the edge off U کم زور کردن
edge U فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge U تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge U اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge U دوره
edge U به کار می رود
edge U کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge notched U لب بریده
edge notched U با بریدگی لبهای
edge fillter U صافی چاکدار
edge perforated U لب سوراخ
edge detection U اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge triggered U با رها شدگی لبهای
edge connector U رابط لبه
edge welding U جوشکاری دورهای
edge card U یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge weld U جوش لبهای
edge coated U با روکش لبهای
edge beam U تیر کناری
edge pressure U فشار لبه
edge raise U بلندی لبه ورق
edge rope U طناب کناری
edge mill U اسیاب غلطکی
edge set U فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening U دقیق کردن لبه
edge stone U سنگ نبشی
edge stone U سنگ نبش
edge stress U تنش تیغه
edge tool U الت برنده
edge perforated U با سوراخهای لبهای
edge zone U اطراف لبه
edge zone U ناحیه لبه
tool edge U پخ
razor edge U تیز
straight edge U شمشه
straight edge U کشو
straight edge U قد
straight edge U لبه مستقیم
straight edge U خط کش
razor edge U لبه تیز
razor edge U دم
razor edge U پشته کوه که تیز باشد
razor edge U موقعیت بحرانی
razor edge U محل افتراق
trailing edge U انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge U لبه پشتی
top edge U لبه فوقانی
fore edge U لبهجلوییکتاب
false edge U قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge U لبه نازک
gilt edge U لب طلایی
gilt edge U ممتاز
gilt edge U مقدم درجه اول
gilt edge U بهترین
gripper edge U کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge U لبه راهنما
hob edge U قابگاز
trailing edge U لبه فرار
reference edge U لبه مرجع
knife-edge U لبه چاقو
knife edge U لبه تیغ
bend on edge U خم کردن لبه ها
band edge U لبه نوار
built up edge U لبه مخصوص نصب
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
knife-edge U تیغه در
upper edge U لبهفوقانی
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
knife-edge U لبه کارد
knife-edge U لبه تیز هرچیزی
knife-edge U لبه تیغ
bleeding edge U حاشیه نقشه
bleeding edge U حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
on the edge of one's seat <idiom> U ناآرام بودن
betwixt edge U یخ اریب
betwixt edge U اریب کردن
beaded edge U لبه برگردانده شده
cutting edge U تیغه برش زنی
I am edge . I am restive. U دلم شور می زند
edge of rug U لبه و حاشیه فرش
aligning edge U لبه هم تراز
mantle edge U لبهپوسته
deckle edge U لبه صاف کاغذ
absorption edge U لبه جذب
cutting edge U تیغه قطع سازی
cutting edge U تیغه
cutting edge U لبه برش
double the edge U لب گردانیدن
doubled edge U لب گردان
change of edge U تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
knife edge U لبه کارد
notched edge U لبهدندانه
outer edge U لبهبیرونی
edge-shaft U میله ستون لبه
edge-moulding U گچ بری لبه
tail edge U نوکلبه
abutting edge U لبه ضربه گیر
knife edge U لبه چاقو
knife edge U تیغه در
aligning edge U لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
edge length U درازای لبه [ریاضی]
knife edge U لبه تیز هرچیزی
edge-roll U ابزار سه ربع گرد
upper edge of the net U نوار بالای تور والیبال
bevelled edge weld U جوش درز پیشانی
valence band edge U لبه نوار والانس
bevelled edge square U زاویه حاده
trailing edge flap U لبهبرجستهپشتیباله
conduction band edge U لبه نوار رسانش
edge punched card U کارت لب منگنه شده
edge fillet weld U جوش نواری دورهای
She is worried stiff . She is on edge . U دلش شور می زند ( نگرانی )
plate edge planer U دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com