English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lateral water hazard U مانع برکهای به موازات مسیر گوی گلف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
hazard U مخاطره
hazard U خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazard U طراحی تابع منط قی که تمام اشکالات ممکن و راه حل آنها را در نظر گرفته است
hazard U غرر
by hazard <adv.> U تصادفا
hazard U امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazard U زیان
hazard U قمار
hazard U ناراحتی
hazard U بخطر انداختن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard U خطر
hazard U ضرر
at all hazard U هرچه بادا باد
by hazard <adv.> U بطور اتفاقی
by hazard <adv.> U برحسب اتفاق
at all hazard U با هر گونه مخاطره
by hazard <adv.> U تصادفی
by hazard <adv.> U بطور تصادف
by hazard <adv.> U اتفاقا
white hazard U به کیسه انداختن گوی سفیدبیلیارد
occupational hazard U صدمه شغلی
occupational hazard U سانحه شغلی
hazard signs U علائم خطر
hazard signs U علایم امکان تولیدخطر
hazard signs U علایم خطر
potential hazard U خطر بالقوه
explosion hazard U خطر انفجار
electrical hazard U خطرصاعقه
radiation hazard U گزند تابش
to run the hazard U خودرادرمعرض مخاطره قراردادن
shock hazard U خطر تماس
safety hazard U مخاطره ایمنی
to run the hazard U بچیزی تن دردادن
lateral U عرضی
lateral U جنبی
lateral U افقی
lateral U واقع درخط افقی
lateral U فرعی
lateral U در عرض
lateral U جانبی
lateral U پهلویی
lateral tell U پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
lateral U افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
lateral U جنبی جناحی
lateral tell U سبقت عرضی
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
lateral buckling U کمانکش جانبی
lateral groove U شیارجانبی
lateral thinking U حلمشکلیباکمکگرفتنازقوهتخیل
lateral bar U دستهجانبی
lateral line U خطپهلویی
lateral mark U علامتکناری
lateral moraine U منبعیخکناری
lateral incisor U شیبکناری
lateral control U کنترل جانبی
lateral control U کنترل در عرض جبهه
lateral gain U پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
lateral meniscus U منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
lateral pass U پاس توپ فوتبال از پهلو
lateral pressure U فشار جانبی
lateral raise U تمرین تقویت عضلههای پشت و شانه با دنبل
lateral route U جاده عرضی
lateral route U جاده هایی که به موازات خط لجمن قرارداشته باشند
lateral shifts U تغییرات جانبی
lateral spread U اتش درو در عرض
lateral stability U پایداری عرضی
lateral strain U تغییر شکل نسبی جانبی
lateral support U تکیه گاه جانبی
lateral support U تکیه گاه کناری
lateral yield U له شدگی جانبی
lateral load U بار جانبی
lateral flexion U خم شدن به پهلو
lateral dispersion U پراکندگی جانبی
lateral dominance U برتری جانبی
lateral fissure U شیار جانبی
lateral shifts U حرکت جانبی
lateral forces U نیروهای عرضی
lateral surface U سطح جانبی
lateral inversion U معکوس جانبی
lateral shifts U تغییرات عرضی
upper lateral sinus U دریچهکناریفوقانی
lateral rectus muscle U ماهیچهرکتئوسکناری
lateral semicircular canal U کانالنیمدایرهجانبی
upper lateral lobe U پهنبرگکناریفوقانی
lateral condyle of femur U مهرهاستخوانجانبیران
lateral filing cabinet U محفظهفایلهایجانبی
lateral-adjustment lever سطح تنظیم جانبی
lower lateral sinus U روزنهتحتانیجانبی
lower lateral lobe U پهنبزگتحتانیجانبی
lateral deflection of beam U تغییر شکل فرعی یا جانبی تیر
lateral and sway bracing U حرکات جانبی و نوسانی
lateral magnifying power U درشت نمایی جانبی
lateral cutaneous femoral nerve U عصبکوتانئوسراستکناری
water course U حق الشرب
water course U حق المجری
water still U دستگاه تقطیر اب
f.water U عرق رازیانه
water course U مجرای اب
by water U با کشتی
by water U از راه دریا
by water U از راه رودخانه
water way U مسیل
water way U ابراهه
water way U راه ابی
on the water U در کشتی
first water U بالاترین مقام
mean water U میان اب
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
of the first water U بهترین
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water آب
to water U آب ریختن
water U اب دادن
water U مایع
water U پیشاب
water U ابگونه
water U اب
above water <adj.> U شناور
to water something U آب دادن [گیاه]
to water U آب دادن
water down <idiom> U ضعیف شدن
She let the water out . U آب را ول کرد
above water <adj.> U روی آب
first water U درجه اول
water hole U چاله اب
water hammer U ضربت قوچ
water hyacinth U سنبل ابی
water filter U صافی اب
water hardening U سختگردانی با اب
to hold water U معتبر بودن
water heater U فرف ابگرم کن
water heater U ابگرم کن
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water fast U پارچه شورنرو
water guage U فشار سنج اب
water glass U شیشه مایع
water glass U لیوان اب
water glass U اب شیشه
water glass U شیشه محلول
water gauge U اب پیم
water gauge U اندازه اب نما
water fowl U مرغ ابی
water gas U گاز اب
water hammer U ضربت قوج
water front U جبهه رطوبتی
water fowl U پرنده ابی
water hyacinth U وردالنیل
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U ابدان
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
water softener U نرم کننده آب
water hardness U [میزان املاح موجود در آب]
water hardness U درجه سختی آب
water line U خط ابخور ناو
water extraction U آبگیری [پس از شستشو]
water absorption U آب پذیری
water absorption U جذب آب
to have a drink of water U یک جرعه آب نوشیدن
to have a drink of water U یک قورت آب نوشیدن
cut-water U پیش دماغه
water cooler U آب سرد کن
water jacket U صندوق اب
water jump U مانع ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
water level U سطح اب
to water [of eyes] U اشک آمدن
water reservoir U دریاچه
muddy water U آب لجنی
water surface U سطح ایستائی آب
water lily U نیلوفر ابی
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water aspirator U خرطوم ابی
water bag U کیسه اب
water bailiff U میراب
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance U بیلان اب
water bearer U دلو
water bearer U ساکب الماء
water bearer U ریزنده اب ابریز
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed U تشک ابی
water bonded U اب بند شده
water boy U بچه سقا
water boy U سقا
waste water U فاضلاب
wade into the water U راه رفتن در اب
to hold water U ضد آب بودن
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water U به اب زدن
unavailable water U رطوبت غیر قابل استفاده
underground water U اب زیرزمینی
underground water U اب درون زمین
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
undermining by water U اب شستگی
undermining by water U اب رفتگی کف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com