Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
knock out tournament
U
تورنمنت حذفی شطرنج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tournament
U
یک دوره مسابقه
tournament
U
مسابقه
tournament
U
تشکیل مسابقات
tournament
U
مسابقات قهرمانی
elimination tournament
U
مسابقههای حذفی
designated tournament
U
مسابقه بهترین بازیگران
challengers' tournament
U
تورنمنت مدعیان
candidates' tournament
U
تورنمنت نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
scrambles tournament
U
مسابقههای غیررسمی
open tournament
U
تورنمنت ازاد شطرنج
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
ladder tournament
U
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
interzonal tournament
U
تورنمنت انترزونال یا بین قارهای شطرنج
tournament casting
U
مسابقه قلاب اندازی
zonal tournament
U
تورنمنت منطقهای شطرنج
double elimination tournament
U
مسابقات دو حذفی
round robin (tournament or contest)
<idiom>
U
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
knock out
U
شکست دادن
knock out
U
خالی کردن
knock down
U
زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock out
U
از بین بردن
knock down
U
مجزا کردن
knock off
U
کشتن
knock out
U
ناکار کردن
knock in
U
فرو کردن
knock off
U
دست کشیدن از
knock out
U
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock off
U
ازکار دست کشیدن
knock off
U
مردن
knock down
U
گیج کردن
I usually knock off at 6.
U
غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
knock off
U
ختم کردن کار
knock off
U
دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock off
U
از پاانداختن
knock out
U
از کار انداختن
to knock under
U
تسلیم شدن
to knock under
U
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock up
U
خسته شدن
to knock up
U
فرسوده شدن ازپادرامدن
to knock up
U
مانده شدن
To knock someone down.
U
کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
knock it off
<idiom>
U
دست کشیدن
knock off
<idiom>
U
به قتل رساندن کسی
to knock together
U
سرهم بندی کردن
to knock out
U
پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
to knock off
U
دست ازکارکشیدن
knock together
U
بهم خوردن
knock together
U
بهم زدن
knock together
U
بهم چسباندن
to knock about
U
ول گشتن
to knock about
پرسه زدن در به در بودن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock down
U
بزمین زدن
to knock down
U
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to knock down
U
پرچ کردن
knock out
<idiom>
U
غش کردن
knock down
U
مجزا
knock down
U
باضربت بزمین کوبیدن
knock up
U
بهم زدن
knock up
U
سردستی اماده کردن
knock
U
مشت ضربت
knock on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock-on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock
U
کوبیدن
knock
U
ضربه زدن
knock
U
عیبجویی
knock
U
صدای تغ تغ
knock up
U
برخورد کردن
knock
U
زدن
knock
U
درزدن
knock
U
بد گویی کردن از
knock
U
بهم خوردن
knock-up
U
بپایان رساندن
knock-up
U
از کار انداختن
knock-up
U
تحریک کردن
knock-up
U
برخورد کردن
knock up
U
از کار انداختن
knock up
U
بپایان رساندن
knock up
U
تحریک کردن
knock-up
U
سردستی اماده کردن
knock against
U
زدن به
knock against
U
خوردن به
knock up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock about
U
سرو صدا ایجاد کردن
knock about
U
پرسه زدن
knock-up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock about
U
نامرتب زندگی کردن
knock-up
U
بهم زدن
to knock the bottom out of
U
رد کردن
knock on the head
U
باطل کردن
to knock the bottom out of
U
خنثی کردن
to knock the bottom out of
U
بی اثرکردن
Knock off your fighting right now!
U
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to have a knock back
U
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
to knock back
U
عقب نشستن
to knock something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
at a knock-down price
U
به قیمت مفت
knock on wood
<idiom>
U
بزنم به تخته
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
knock one's block off
<idiom>
U
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
knock off one's feet
<idiom>
U
متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را شگفتگیر کردن
to knock the bottom out of
U
باطل کردن
knock-ups
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock knees
U
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
knock knees
U
زانوی کج زانوی پیچ خورده
anti knock
U
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
knock one on the head
U
مشت بر کله کسی زدن
knock on the head
U
نقش بر اب کردن
defeat by knock out
U
شکست با ناک اوت
knock on the head
U
خنثی کردن
knock about clothes
U
جامه کار
knock kneed
U
خشن
knock kneed
U
فالج
knock kneed
U
شل
knock kneed
U
دارای حرکت کج ومعوج
knock kneed
U
دارای زانوی کج
knock knee
U
کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
knock at the door
U
در زدن
knock-ups
U
بپایان رساندن
knock at the door
U
در کوفتن
there is a knock at the door
U
درمیزنند
there is a knock at the door
U
صدای در
there is a knock at the door
U
می اید
to knock a person off his p
U
کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
knock about clothes
U
لباس کار
to knock head
U
سجود
to knock head
U
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
U
پیشانی برخاک نهادن
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
knock-ups
U
بهم زدن
knock rating
U
میزان بهسوزی
knock reducer
U
ضد کوبش
knock-ups
U
برخورد کردن
knock-ups
U
تحریک کردن
knock-ups
U
از کار انداختن
To knock (beat) someone on the head .
U
تو سر کسی زدن
knock the living daylights out of someone
<idiom>
U
باعث غش کردن کسی شدن
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
anti knock property
U
درجه اکتان
anti knock property
U
خاصیت ضدضربه
knock one's head against the wall
<idiom>
U
کاربی نتیجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com