Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kiss me quick
U
زلف
kiss me quick
U
طره
kiss me quick
U
یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kiss
U
بوسه
kiss
U
برخورد اهسته یک گوی بیلیارد با گوی دیگر
kiss
U
کارامبول
kiss
U
ماچ کردن
kiss
U
بوسه زدن
kiss
U
بوسیدن
kiss
U
ماچ
Kiss off!
[American E]
U
برو گمشو!
kiss of life
U
تنفس مصنوعی دهان به دهان
kiss of death
U
دوستی خاله خرسه
to kiss the dust
U
پست شدن
to kiss the dust
U
باخاک یکسان شدن
to kiss the dust
U
به خواری وپستی تن دادن
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to kiss the rod
U
به تنبیه تن دردادن
to kiss the ground
U
زمین بوسیدن
to kiss the ground
U
خودراپست کردن تواضع کردن
to kiss the ground
U
پست شدن
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to kiss the dust
U
کشته شدن
she gave me a kiss
U
مرابوسید
she gave me a kiss
U
برروی من بوسه داد
she gave me a kiss
U
مرابوسه زد
to kiss the gunners daughter
U
تازیانه خوردن
kiss-ass
[American E]
U
متملق
to kiss away a child's tears
U
بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
آدم چاپلوس
quick out
U
نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
quick en
U
تندشدن
quick en
U
زنده کردن نیروبخشیدن به
quick en
U
تندکردن
quick en
U
روح بخشیدن
quick en
U
جان دادن
to the quick
U
ازته
to the quick
U
زیادازته
quick
U
چابک
quick
U
فرز
quick
U
جلد سریع
quick
U
زنده
quick
U
تند و سریع
quick
U
سریع یا بدون اتلاف زمان
quick
U
تند
to the quick
U
بی نهایت سراسر
to the quick
U
کاملا
quick
U
چست
quick recovery
U
رونق سریع
quick sighted
U
تیزبین
quick sighted
U
زیرک
quick silver
U
سیماب
quick silver
U
جیوه
quick silver
U
طبع سیمابی جیوه زدن به
quick stage
U
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
quick sight
U
بینایی تیز
quick sight
U
تیزبینی
quick set
U
گرفتن فوری بتن
quick march
U
قدم رو
quick scented
U
دارای شامه تیزیاتند
quick match
U
فتیله توپ یا ترقه
quick opener
U
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick sand
U
ماسه روان
quick recovery
U
بهبود سریع
quick step
U
گام تند
quick step
U
قدم تند
the quick and the dead
U
زندگان ومردگان
super quick
U
ماسوره فوق انی
super quick
U
فوق انی
she is quick with child
U
جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick eye
U
چشم تیز
[تیزبین]
quick witted
U
تیز هوش
quick wit
U
تیزهوشی هوش تیز
quick wit
U
هوش زیاد
quick time
U
قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick time
U
قدم تندرو
quick time
U
سر قدم بلند
quick tempered
U
تند مزاج
quick temper
U
تیزمزاجی
quick temper
U
تندخویی
quick temper
U
تندی
quick fix
U
راهحلسریعونهدائم
double quick
U
قدم تند
quick asset
U
دارائی نقدی
quick assets
U
موجودی نقدشو
quick basic
U
کوئیک بیسیک
quick change
U
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick clay
U
بتن زنده
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick coupler
U
بست سریع در لولههای ابرسانی
quick disconnect
U
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
quick ear
U
گوش تیز
quick eared
U
تیزگوش
quick eared
U
تیزشنو
quick ening
U
نیروبخش
quick action
U
عمل ضربتی انی
quick action
U
عمل انی ماسوره
quick access
U
با دست یابی تند
double quick
U
باقدم تند رفتن
double-quick
U
قدم تند
double-quick
U
باقدم تند رفتن
i ran as quick as i could
U
هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
in quick succession
U
تندپشت سرهم
quick ground
U
زمین سست
of a quick temper
U
تند
of a quick temper
U
تیزمزاج
of quick wist
U
زیرک
of quick wist
U
زودفهم
quick gravel
U
ریگ روان
quick gravel
U
دزدریگ
quick ening
U
مهیج
quick ening
U
زنده کننده
quick march
U
راهپیمایی تند
quick format
U
دستوری
quick format
U
که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
quick freeze
U
بسرعت سرد کردن
quick fuse
U
ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick growth
U
رشدسریع
quick lime
U
اهک زنده
quick in action
U
جلد
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick in action
U
فرز
quick march
U
گام برداری تند
quick march
U
مارش تند
quick ening
U
احیاکننده
quick eyed
U
تیزچشم
quick fading
U
زودگذر
quick fading
U
بی دوام
quick growth
U
تندرویی
quick fire
U
تیر سریع
quick fire
U
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick fire
U
نواخت تند
quick firer
U
تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick in action
U
چابک
He was too quick for her and jinked away every time.
U
او
[مرد]
برای او
[زن]
خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او
[زن]
در می رفت.
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
quick release system
U
جداکنندهدستگاه
quick setting cement
U
سیمان زودگیر
quick setting cement
U
سیمان تند گیر
quick change gearbox
U
جعبه دنده نورتون
quick flashing light
U
چشمک زن تند
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
quick access memory
U
حافظه دستیابی سریع
quick break switch
U
کلید قطع سریع
quick break fuse
U
فیوز قطع سریع
quick make and break switch
U
کلید قطع ووصل سریع
quick make and break switch
U
کلید لحظهای
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
U
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
interrupted quick flashing light
U
چشمک زن تند مقطع
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com