English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 33 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
initiating directive U دستورالعمل شروع عملیات اب خاکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
initiating U راه انداختن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
initiating U ابداع کردن
initiating U نخستین قدم رابرداشتن
initiating U بنیادنهادن
initiating U اغاز کردن
initiating U تازه وارد کردن
initiating U وارد کردن
initiating U ابتکار کردن
initiating proceedings U اقامه دعوی
initiating electron U الکترون اغازگر
I will be instigating [initiating] legal proceedings. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
directive <adj.> U وابسته به سرپرستی
directive U دستور دهنده
directive U دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
directive U حکم امریه بخشنامه
directive U متضمن دستور امریه
directive U رهنمود
directive U راهنمای انجام کار دستورالعمل
airworthiness directive U دستورالعمل صلاحیت پرواز
directive sending U فرستنده جهت دار
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
directive radiation U تشعشع جهت دار
directive planning U برنامه ریزی هدایت شده
assembler directive U رهنمود همگذار
directive gain U تقویت انتن
directive counseling U مشاوره رهنمودی
directive psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
compiler directive U رهنمود همگردانی
budget directive U دستورالعمل تهیه بودجه
directive group therapy U درمان رهنمودی گروهی
directive effect of functional groups U اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com