English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
income and expenditure approach U مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expenditure approach U روش مخارج
expenditure approach U روش هزینه
income and expenditure U درامد و هزینه
approach approach conflict U تعارض گرایشی- گرایشی
expenditure U خرج
expenditure U استعمال
expenditure U میزان مصرف
expenditure U برامد
expenditure U مصرف
expenditure U هزینه
expenditure U پرداخت
expenditure U مخارج صرف
money for expenditure U خرجی
money for expenditure U نفقه
per capita expenditure U هزینه سرانه
profuse of expenditure U ولخرج
profuse of expenditure U مسرف
flow of expenditure U گردش هزینه
capital expenditure U هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
capital expenditure U مخارج سرمایهای
capital expenditure U هزینههای سرمایهای
family expenditure U هزینه خانواده
expenditure credit U اعتبار هزینه
expenditure credit U اعتبار مصرف
energy expenditure U هزینه انرژی
gross expenditure U هزینه ناخالص
household expenditure U هزینه خانوار
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
current expenditure U هزینه جاری
cost expenditure U هزینه
military expenditure U مخارج نظامی
capital expenditure U هزینه سرمایهای
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
certificate of expenditure U صورت هزینه
family expenditure U هزینه خانوار
flow of expenditure U جریان هزینه
certificate of expenditure U صورت حساب
certificate of expenditure U سند هزینه
gross national expenditure U هزینه ناخالص ملی
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
approach U ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
to approach one another U به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U دورخیز
approach U دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه
approach U رسیدن
approach U حرکت به سمت جلو
to approach somebody [something] U به سمت کسی [چیزی] رفتن
to approach somebody [something] U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to approach U به طرف کسی رفتن
to approach somebody [something] U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
approach U پرواز هواپیما درست قبل ازفرود
approach U معبر
approach U نزدیک شدن
to approach something U نزدیک آمدن به چیزی
to approach something U نزدیک شدن به چیزی
approach U دیدگاه
approach U رویکرد
approach U برداشت روش
approach U مسیر فرود
approach U شیوه
approach U برخورد
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک امدن معبر
approach U مشی
missed approach U فرود اضطراری
final approach U مسیر نهایی فرود
missed approach U فرود ناقص
clinical approach U روش بالینی
commodity approach U بررسی بازار با مطالعه مسیرتولید تا مصرف
landing approach U مسیر تقرب
final approach U مسیرنهایی فرود هواپیما
counter approach U استحکامات متقابله
approach gradient U شیب گرایش
initial approach U مسیر تقرب اصلی
initial approach U تقرب اولیه هواپیما
intermediate approach U مسیر تقرب فرعی
intrinsic approach U رهیافت سرشتی
intrinsic approach U رهیافت درونی
landing approach U مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
line of approach U راه وصول
line of approach U راه تقرب به دشمن
line of approach U مسیر تقرب یا فرود
covered approach U راه نفوذی پوشیده
covered approach U پیشروی پوشیده معابر مخفی
covered approach U مسیر پوشیده
information approach U روش کسب اطلاعات
radio approach U دستگاه تقرب رادیویی
angle of approach U زاویه حاده
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
approach channel U کانال ورودی- نهر ورودی
approach chart U نقشه مسیر فرود
approach chart U نقشه تقرب هواپیما
approach clearance U اجازه فرود
approach clearance U اجازه تقرب
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
approach end U ابتدای باند فرود
angle of approach U زاویه تند
angle of approach U زاویه فرود هواپیما
angle of approach U زاویه تقرب هواپیما
radio approach U دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
systems approach U رویکرد نظام نگر
approach parapets U جان پناه دیوار
underpass approach U سرازیری پیوند
underpass approach U نشیب پیوند
velocity of approach U سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
hump approach U برآمدگیکناری
quantitative approach U دیدگاه کمی
quantitative approach U روش کمی
approach formation U صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
approach lane U مسیر تقرب
approach route U مسیر تقرب به باند
avenues of approach U معابر وصولی
approach route U مسیرفرود به باند
approach schedule U برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
approach sequence U ترتیب توالی تقرب هواپیماها
approach time U زمان تقرب هواپیما
approach time U زمان نزدیک شدن به باند
approach transition U تبدیل ورودی
approach ramp U فرازای ورود
approach ramp U فرازورودی
approach ramp U شیب ورودی
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
approach line U خط نزدیک شدن به ساحل خط تقرب به دشمن خط مسیرفرود
approach line U خط تقرب به باند
approach march U راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
power approach U تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
approach ramp U سربالائی ورودی
avenues of approach U راههای نفوذی مسیرهای تقرب
approach wall U دیواره ورودی
automatic approach and landing U روش کنترل خودکار سرعت ومسیر هواپیما در تقرب
target approach point U اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
closest point of approach U نزدیکترین نقطه گذر
ground controled approach U دستگاه فرود خودکار هواپیما
approach avoidance conflict U تعارض گرایشی- اجتنابی
ground controled approach U دستگاه تقرب خودکار
his income U هر چه درامد داردخرج میکند
mean income U درامد متوسط
income U ریزش فهور
income U عایدی
income U دخل
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income U عواید
income U عایدات
income U مهاجر واردشونده
income U ورودیه جدیدالورود
income U جریان
income U درامد
annual income U درامد سالانه
present income U درامد حال
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
relative income U درامد نسبی
redistribution of income U توزیع دوباره درامد
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income U درامد واقعی
actual income U درامد واقعی
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
psychic income U درامد بی دردسر
present income U درامد جاری
nominal income U درامد اسمی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
notional income U درامد خیالی
ordinary income U درامد عادی
overseas income U درامد از کشور یا کشورهای خارجی
bunched income U درامد خدمات شخصی
per capita income U درامد سرانه
permanent income U درامد دائمی
personal income U درامد شخصی
notional income U درامد فرضی
personal income U درامد سرانه
net income U درامد خالص
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
income taxes U مالیات بر درامد
income tax U مالیات برعایدات
a modest income U درآمدی متوسط
income support U پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
windfall income U درامد باد اورده
stream of income U جریان درامد
supplementary income U درامد تکمیلی
income taxes U مالیات برعایدات
taxable income U درامد مشمول مالیات
temporary income U درامد موقتی
the p of income to expenses U نسبت درامدبه هزینه
total income U درامد کل
transfer income U درامد انتقالی
transitory income U درامد انتقالی
transitory income U درامدموقتی
unearned income U درامد باد اورده
unearned income U درامد ازمبنایی جز کار
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage income U درامدمربوط بکار
income tax U مالیات بر درامد
fixed income U درامد ثابت
income forgone U درامد صرف نظر شده
income forgone U درامداز دست رفته
income leakage U نشت درامد
income leakage U کسر درامد
income multiplier U ضریب فزاینده درامد
income policy U سیاست درامدی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com