Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
impeachment of a judge
U
رد دادرس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impeachment
U
اتهام
impeachment
U
احضار بدادگاه
impeachment
U
اعلام جرم
impeachment
U
اعتراض
without impeachment of waste
U
بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
judge
U
خبره
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge
U
حاکم
To go alone to the judge .
<proverb>
U
تنها به قاضى رفتن.
judge
U
دادرس
judge
U
قضاوت کردن
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
قاضی دادرس
judge
U
کارشناس
judge
U
قاضی
judge
U
داور
judge
U
داوری کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
line judge
U
خطداوری
judge's stand
U
جایگاهداوری
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
puisne judge
U
دارو جز
net judge
U
داورتور
service judge
U
داورسرویس
side judge
U
راهعبورجانبی
stroke judge
U
حرکتتوام بادستوپایحرفهای
turning judge
U
داوربرگشت
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
placing judge
U
داور خط پایان
judge advocate
U
وکیل مدافع
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
judge advocate
U
ضابط دادگستری
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
judge advocate
U
قاضی عسکر
judge by appearances
U
حکم به فاهر کردن
field judge
U
داور میدان
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
paddock judge
U
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
net cord judge
U
داور تور
judge made law
U
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
foot fault judge
کمک داور
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
judge advocate general
U
رئیس دادگاه نظامی
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
People tend to judge by appearances .
U
عقل مردم به چشمشان است
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com