English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
idle wheel U دنده چرخ رابط بین دو چرخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] U بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
idle U بی بار
idle U وقت تلف کردن
idle U تنبل شدن
idle U هرزگردی
idle U استراحت
idle U ازاد گشتن
idle U بیکار شدن
idle U بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle U درجاکار
idle U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle U مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle U ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle U وقت گذراندن
idle U بی پروپا
idle U بی اساس
idle U بیخود
idle U بیهوده
idle U بیکار
idle U تنبل
idle power U توان کور
idle junction U اتصال ازاد
idle hours U ساعتهای بیکاری
idle frequency U فرکانس بی باری
idle deposit U سپرده بلااستفاده
idle position U حالت سکون
an idle pupil U شاگرد بیکار یا تنبل
idle position U وضعیت ساکن
idle period U پریود بی باری
idle money U پول راکد
idle period U زمان توقف
idle period U دوره استراحت
idle money U پول غیر فعال
idle deposit U سپرده راکد
idle cash U پول بیکار
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
idle bar U میله کور
idle capacity U فرفیت بلااستفاده
idle capacity U فرفیت بیکار
idle cash U پول بلااستفاده
idle characters U کاراکترهای عامل
idle line U خط ازاد
idle coil U پیچک هرز
idle coil U بوبین کور
idle component U اجزاء کور
idle current U جریان بی باری
idle current U جریان کور
idle balance U مانده بیکار
idle pulley U قرقره راهنما
idle time U دوره عطالت
idle time U دوره فترت زمان بیکاری
idle trunck U خط اتصال ازاد
idle trunck U ترانک ازاد
idle turn U کلاف مرده
idle runing U بی باری
idle turn U دور ازاد
idle voltage U ولتاژ کور
idle wanderer U ولگرد
idle wire U سیم مرده
idle time U زمان بی باری
idle time U وقت تلف شده
idle talk U حرف مفت ژاژخایی
idle reserves U ذخائر بیکار
idle reserves U ذخائر بلااستفاده
idle rich U ثروتمندان انگل
idle roll U غلطک کور
idle rumoues U شایعات بی سر و پا
idle rumoues U شایعات بی اساس
idle rumoues U اراجیف
idle stock U موجودی بی مصرف
idle talk U سخن بیهوده
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
To lead an idle life . U زندگی عاطل وباطلی داشتن
machine idle time U زمان معطلی دستگاه
machine idle time U زمان توقف ماشین
idle indicating signal U علامت ازاد
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
idle current connection U اتصال جریان بی باری
idle circuit condition U وضعیت مدار بی بار
To idle away one s time . to be jobless. U غاز چراندن
idle voltage of battery U ولتاژ هرز باتری
idle current wattmeter U توان کورسنج
wheel well U محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
fifth wheel U چرخپنجم
be a fifth wheel <idiom> U آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
third wheel U سومینچرخدنده
to take the wheel U پشت رل نشستن
four wheel U چهارچرخه
wheel U دوک نخ ریسی
fifth wheel U جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel U جاروب کردن با پا
wheel U ساسایی
wheel U چرخ سمباده
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
He's a fifth wheel. U او [مرد] آدم زایدی است.
wheel U چرخ طایر
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel U چرخ نخ ریسی
wheel U اتحادیه ورزشی
wheel U چرخ
wheel U دور
wheel U چرخش
wheel U رل ماشین
wheel U چرخیدن
wheel U گرداندن
wheel U گردش ناو
chain wheel A U زنجیریچرخهیA
chain wheel B U زنجیریچرخهیب
drive wheel U چرخدنده
escape wheel U دندهخلاص
brake wheel U چرخ دندانه دار
main wheel U چرخاصلی
fourth wheel U چهارمینچرخهای
front wheel U چرخجلو
toothed wheel U چرخ دندانه دار
cogged wheel U چرخ دندانه دار
hand-wheel U چرخدستی
large wheel U چرخبزرگ
wheel bearing U بلبرینگ چرخ
modulation wheel U چرختعدیلصدا
centre wheel U چرخهمیانی
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator U نشانگر سکان
wheel horse U اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel chair U صندلی چرخ دار
wheel center U مرکز چرخ
wheel base U فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
water wheel U چرخاب
water wheel U دولاب
two wheel tractor U تراکتور دوچرخه
turbine wheel U چرخ توربین
trick wheel U اطاق اسکان
wheel pressure U فشار چرخ
wheel printer U چاپگر چرخ دوار
wheel puller U چرخ کش
banding wheel U چرخهچرخنده
adjustment wheel چرخ متحرک
catherine wheel U رجوع شود به pinwheel
worm wheel U چرخ دنده حلزونی
worm wheel U دنده کرمی شکل
worm wheel U پیچ حلزونی
wheel wright U چرخ ساز
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke U پره چرخ
wheel spanner U چرخ کش
wheel shaft U میله چرخ
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
trick wheel U چرخ سکان
wheel and deal <idiom> U
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
pitch wheel U چرخکوککردن
cast wheel U چرخ ریختگی
steered wheel U چرخ هدایت شده
forged wheel U چرخ آهنگری شده
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
Barlow's wheel U چرخ بارلو [مهندسی برق]
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
rotating wheel U چرخهدوار
spoked wheel U چرخاسبوکد
striker wheel U چرخهضارب
reversible wheel U چرخی که در دو جهت بگردد
wheel trim U قالپاق
wheel tractor U فرمانتراکتور
wheel head U سرچرخدنده
wheel cylinder U سیلندرچرخدنده
wheel chock U مانعچرخ
turning wheel U چرخهسفالگری
tracing wheel U چرخهترسیم
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
wheel wrench U آچار چرخ خودرو
wheel gloves U دستکش رانندگی
cogged wheel U چرخ دنده
wheel barrow U فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow U فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel U دماغه
dog-wheel U استوانه
wheel brace U آچار چرخ خودرو
spinning wheel U چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
press wheel U چرخفشار
cathedrian wheel U پنجره چرخی
cog wheel U چرخ دنده
gyro wheel U rotor gyro
fly wheel U چرخ لنگر
ferris wheel U چرخ فلک
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel U چرخ سمباده
driving wheel U چرخ گرداننده
driving wheel U چرخ محرک
daisy wheel U عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel U چرخ سمباده
crown wheel U چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
fly wheel U چرخ لنگر فلایول
grinding wheel U چرخ سنباده
grinding wheel U چرخ سنگ زنی
grinding wheel U چرخ سمباده
gear wheel U چرخ دنده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com