English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
so as to quiet him U برای ارام کردن او
on the quiet U درنهان
on the quiet U درخفا
on the quiet U نهانی
i am quiet well thank you U به مرحمت شما حالم خیلی خوب است
Be quiet, will you! U ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
Keep quiet! <idiom> U ساکت باش!
keep quiet <idiom> U ساکت ماندن
quiet U رفاه
quiet U بیصدا
quiet U ارام کردن تسکین دادن
quiet U خموش
quiet U ساکن خاموش
quiet U ساکت کردن
quiet U ارام کردن
quiet U ارام
Be quiet ! U آرام باش !
quiet U عدم ایجاد سر و صدای زیاد
quiet U ارامش سکون
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
I'll trouble you to be quiet. U می شود بی زحمت حرف نزنی؟
Quiet!silence! U خاموش ( ساکت ) !
quiet move U حرکت ارام شطرنج
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
quiet enjoyment U حق انتفاع اراضی
it was all quiet in london U شهرلندن درارامش بود
it was all quiet in london U درلندن خبری نبود
quiet enjoyment U واگذاری مطلق
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> U ساکت باش!
The evening was very pleasant, albeit a little quiet. U شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
read U استنباط کردن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
read only U فقط خواندنی
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read out U بلند خواندن
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read U قرائت کردن
read only U تنها خواندنی
read U خواندن
read U بازخواندن
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read U تعبیر کردن
read out U بازخوانی
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
well read U با اطلاع
well-read U با اطلاع
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
well read U اهل مطالعه و تحقیق
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U اسکن کردن متن چاپ شده
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
Read the story U فرم تریو
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
write once read many U یکبار نویس
write once read many U چند باربخوان
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
write once read many U چند بار بازیاب
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
read head U نوک خواندن
read head U نوک خواننده
read head U هد خواندن راس خواندن
read ink U ink nonreflective
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly U شمرده نخواند
destructive read out U بازخوانی مخرب
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
deep read U با اطلاع
deep read U بسیار خوانده
destructive read U خواندن مخرب
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
he can read the sky U ستاره شناس است
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
lip read U لب خواندن
read only memory U حافظه فقط خواندنی
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
lip-read U لب خواندن
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read/write U خواندن- نوشتن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
read strobe U بارقه خواندن
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read only storage U انباره فقط خواندنی
reed or read U شیر دادن
scatter read U پراکنده خوانی
read pulse U تپش خواندن
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
read write head U نوک خواندن و نوشتن
to read people's hands U کف بینی کردن
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
read/write head U هدخواندن- نوشتن
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
erasable programmable read only memory U eprom
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
He has read the book from cover to cover . U کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com