Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
host operating system
U
سیستم عامل میزبان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
operating system
U
سیستم عامل
operating system/
U
سیستم عامل دو
disk operating system
U
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
operating system monitor
U
مبصر سیستم عامل
goest operating system
U
سیستم عامل مهمان
network operating system
U
سیستم عامل شبکه
disk operating system
U
سیستم عامل گردهای
tape operating system
U
سیستم عامل نوار
virtual storage operating system
U
سیستم عامل حافظه مجازی
general purpose operating system
U
سیستم عامل همه منظوره
multiple loading operating system
U
سیستم عامل بارکننده چندتایی
host
U
میزبانی
host
U
انگل دار
host
U
مهمان دار
host
U
صاحبخانه
host
U
سپاه میزبان
host
U
دسته
host
U
ازدحام
host
U
گروه
host
U
تهیه تسهیلات ورزشی
host
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host
U
میزبان
host
U
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
host organism
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host crystal
U
بلور میزبان
host computers
U
کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computers
U
کامپیوتر میزبان
host computers
U
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computers
U
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computer
U
کامپیوتر میزبان
host computer
U
کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computer
U
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computer
U
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host troop
U
سپاه
host language
U
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
host nation
U
کشور میزبان
host troop
U
قوای عمده
host troop
U
لشگریان
intermaediate host
U
جانور یا گیاهی که روی انگلی رشد و نمو کند
host crystal
U
بلور زمینه
he officiated as host
U
میزبان شد
to reckon with out one's host
U
تنها به قاضی رفتن
host country
U
کشور میزبان
host guest chemistry
U
شیمی میزبان- میهمان
operating
U
عامل
operating
U
عملیاتی
self operating
U
خود کار
operating weight
U
وزن عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملکرد کار
operating voltage
U
ولتاژ کار
operating personnel
U
پرسنل فعال
operating lever
U
اهرم عملکرد
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
operating manual
U
دستور کار
operating manual
U
دستورالعمل
operating loss
U
زیان عملیاتی
operating temperature
U
درجه حرارت کار
operating temperature
U
دمای عملیاتی
operating floor
U
عملیاتزمین
operating dam
U
سدعملیاتی
operating cord
U
نختنظیم
operating profit
U
سود ناخالص
operating signal
U
سیگنال دستگاه
operating program
U
برنامه اجرایی
operating program
U
برنامه عملیات
operating ratio
U
نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
operating rod
U
میلهعملیات
operating profit
U
سود عملیاتی
operating supplies
U
مواد کمکی
operating strenght
U
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand
U
اطاق هدایت
operating staff
U
متصدیان
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating point
U
نقطه کار
operating slide
U
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating signal
U
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
operating lever
U
دستگیره عامل کولاس
operating systems
U
سیستم عامل
operating cost
U
هزینه بهره برداری
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating capital
U
سرمایه در گردش
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operating conditions
U
رژیم
operating condition
U
رژیم
machine operating
U
عملکرد ماشین
operating agency
U
شعبه عامل
operating agency
U
قسمت اجرایی
operating bridge
U
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating bridge
U
پل کارگاهی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operating budget
U
بودجه بهره برداری
operating handle
U
دستگیره عامل
operating handle
U
دستگیره کولاس
operating room
U
جایگاه عمل
operating room
U
اطاق عمل
operating rooms
U
جایگاه عمل
operating rooms
U
اطاق عمل
operating panel
U
تابلوی عملکرد
operating personnel
U
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating lever
U
اهرم عامل اهرم کولاس
operating theatre
U
نمایشگاه عمل جراحی
operating theatres
U
نمایشگاه عمل جراحی
operating lever
U
اهرم گرداننده
operating level
U
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level
U
سطح فعالیت
operating key
کلید گزینش
operating handle
U
دستگیره راه اندازی
operating instruction
U
مقررات کار
operating instruction
U
دستور کار
shortest operating time
U
کوتاهترین زمان عملیات
deployment operating base
U
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
standing operating procedures
U
روش جاری مخابرات
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
crypt operating instructions
U
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
maximum operating voltage
U
ولتاژ کار حداکثر
gate operating platform
U
سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
gate operating ring
U
حلقهورودیعملکننده
aitcraft operating weight
U
وزن اصلی هواپیما
gate operating deck
U
سکوی مانور دریچه ها
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
breechblock operating lever assembly
U
سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
linear system
[system of linear equations]
U
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
c.g.s. system
U
دستگاه سگث
system
U
سامانه
i.f.f. system
U
دستگاه تشخیص
cw system
U
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
p system
U
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
the system of
U
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
system
U
هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system
U
طریقه
system
U
سازگان
an system
U
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
system
U
نظام
system
U
نظم منظومه
system
U
قاعده رویه
system
U
طرز اسلوب
system
U
جهاز
system
U
سازمان
system
U
دستگاه
system
U
سلسله رشته
system
U
تشکیلات
system
U
نظام سیستم
system
U
ترتیب
system
U
سلسله
system
U
رشته دستگاه
system
U
طرز روش
system
U
نظم ترتیب
system
U
اصول وجود
system
U
اسلوب
system
U
سیستم
the system of
U
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
system
U
روش اصول
value system
U
نظام ارزشها
system
U
مجموعه سازمان
system
U
همستاد روش
system
U
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
U
همست
system
U
منظومه
coordinate system
U
دستگاه مختصات
[ریاضی]
discharge system
U
سیستمتخلیه
ucsp p system
U
سیستم توسعهای برنامه
system of numeration
U
دستگاه اعداد
[ریاضی]
numerative system
U
دستگاه اعداد
[ریاضی]
warehousing system
U
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
wage system
U
نظام پرداخت دستمزد
voting system
U
نظام رای گیری
vestibular system
U
دستگاه دهلیزی
ventilatory system
U
دستگاه تهویهای
universe of system
U
جهان سیستم
unit system
U
سلسله احاد
uniprogramming system
U
سیستم عملکرد تک برنامهای
underdetermined system
U
نظام نامعین
two phase system
U
شبکه یا سیستم دو فاز
organ system
U
دستگاه
orthorhomobic system
U
دستگاه راست گوشه
rhombic system
U
دستگاه راست گوشه
two unit system
U
دستگاه دو برقی
parallel system
U
شبکه موازی
payroll system
U
سیستم پرداخت حقوق
phonetic system
U
سیستم صوتی
warning system
U
سیستم الارم
warning system
U
سیستم خبردهنده
numbering system
U
دستگاه اعداد
[ریاضی]
number system
U
دستگاه اعداد
[ریاضی]
electrical system
U
سیستم برق
midi system
U
واحدتکینومنفرد
system components
U
اجزادستگاه
system buttons
U
دکمههایسیستم
root system
U
سیستمریشه
lens system
U
سیستملنز
hoisting system
U
دستگاهجرثقیل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com