English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
holding time U زمان صرف شده
holding time U زمان نگهداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
holding U گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
holding U دارائی
holding U دارائی سهام
holding U در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
holding U تملک
holding U متصرفی اجاره داری
holding U دراختیار داشتن دارایی
holding U نگهداری
holding U نقض مقررات
holding U موجودی
holding U ملک متصرفی
holding U سهام
self holding U خودنگهدار
holding U دارایی
holding U مایملک
holding anchorage U لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
holding attack U تک تثبیت کننده
holding area U منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding and hitting U گرفتن حریف و ضربه زدن
holding a session U اجلاس
holding coil U پیچک نگهدارنده
holding attack U تک متوقف کننده
holding capacity U فرفیت نگهداری
holding company U شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
share holding U سرمایه گذاری در سهام
holding timekeeper U زماننگهدار
to have a holding in a company U در شرکتی دارائی سهام داشتن
What is holding it up ? what is the snag? U گیر کار کجاست ؟
holding area U منطقه توقف موقت [هوا فضا] [هوانوردی ]
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company U شرکت مرکزی
holding company U شرکت مالک
holding station U محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
holding position U وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
holding magnet U گیره مغناطیسی
holding ground U گیرایی کف دریا
holding force U نیروی بازدارنده
holding attack U تک بازدارنده
holding force U نیروی تثبیت کننده
holding flange U لبه نگهدارنده
holding company U شرکت صاحب سهم
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company U کمپانی مسلط
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding contacts U کنتاکتهای جریانپای
holding costs U مخارج نگهداری
holding ground U محوطه نگهدارنده لنگر
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
induction holding furnace U کوره گرم نگهدار القائی
holding area marking U نشانگرمنطقهغیرمجاز
centre holding variation U واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
isothermal holding furnace U کوره هم دمایی
to beg [of a dog holding up front paws] U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
at another time U در زمان دیگری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
one at a time U یکی یکی
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
once upon a time U روزگاری
on time <idiom> U سرساعت
old time U قدیمی
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
time after time <idiom> U مکررا
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
at the same time U ضمنا"
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
It's time U وقتش رسیده که
behind time U دیر
take your time U عجله نکن
time is up U وقت گذشت
out of time U بیجا
behind time U بی موقع
time in U ادامه بازی پس از توقف
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
four-four time U چهارهچهارم
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
There is yet time. U هنوز وقت هست.
time will tell U در آینده معلوم می شود
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
what is the time? U وقت چیست
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
i time U time Instruction
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
two time U دو حرکت ساده
in no time U خیلی زود
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d U اگاه بودن
to know the time of d U هوشیاربودن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
for the time being U عجالت
three-four time U نت
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
off time U وقت ازاد
off time U مرخصی
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
down time U زمان تلف
two-two time U نتدودوم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
many a time U چندین بار
many a time U بارها
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
Our time is up . U وقت تمام است
down time U مرگ
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
against time U رکوردگیری
at any time <adv.> U همیشه
time U فرصت موقع
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U فرصت
any time <adv.> U همیشه
time U ساعتی
time U تایم
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time and again U بکرات
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
time out <idiom> U پایان وقت
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time and again U چندین بار
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
there is a time for everything U دارد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
specified time U وقت معین
time out U ساعت غیبت کارگر
against time U تایم گیری
time U مدروز
time U ایام
time U روزگار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com