English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
high voltage U ولتاژ بالا
high voltage network U شبکه ی فشار قوی
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
high voltage winding U سیم پیچی فشار قوی
high voltage plant U نیروگاه فشار قوی
high voltage fuse U فیوز فشار قوی
high voltage cable U کابل فشار قوی
high voltage switch U کلید فشار قوی
high-voltage tester U تسترفشارالکتریکیبالا
high frequency voltage U ولتاژ فرکانس بالا
high voltage capacitor U خازن فشار قوی
high voltage line U خط فشار قوی
high voltage battery U باطری فشار قوی
high voltage transmission line U خط انتقال فشار قوی
high inverse voltage rectifier U یکسوکننده با برگشت قوی
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
direct U هدایت کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct <adj.> U دست اول
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U : دستور دادن
direct U امرکردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U نظارت کردن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U متوجه ساختن
direct <adj.> U مستقیم
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct <adj.> U بلافاصله
direct U قراول رفتن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct process U فرایند مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct material U مواد مستقیم
direct hit U اصابت مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct pressure U فشار مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct current U جریان دائم
direct current U جریان یکسو
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct killing U قتل به مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange U تعویض باداغی
direct dye U رنگینه مستقیم
direct labour U دستمزد مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct therapy U درمان رهنمودی
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct selling U فروش مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct cost U هزینه مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct objects U نماش داده می شوند
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct object U مفعول مستقیم
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct objects U OPERAND
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U چیز
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U مورد
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U مقصود
direct objects U شی ء
direct objects U موضوع منظره
direct objects U هدف
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
voltage U خیر زمانی دو وسیله که با هم تنظیم می شوند یا به علت اختلال در خط ایجاد میشود
useful voltage U ولتاژ موثر
y voltage U ولتاژ ستاره
voltage U نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltage U فشار الکتریکی
voltage U ولتاژ
voltage U نیروی الکتروحرکتی در واحد ولت
voltage U ولتاژ تانسیون
voltage U وسیلهای که ولتاژ خروجی درست میکند در صورتی مقدار ورودی ها تغییر کند
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
ignition voltage U فشار الکتریکی احتراق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com