Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hard ball
U
baseball =
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
ball
U
بقچه
[کاموا ]
to a. the ball
U
توشدن
ball
U
ساچمه
ball
U
توپ دور از دسترس توپزن
ball
U
توپ
ball
U
ساچمه توپ
ball
U
گلوله توپ
ball
U
بیضه
ball
U
کانون
[کاموا]
to a. the ball
U
توپ رانشان دادن
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
to a. the ball
U
اماده انداختن
no ball
U
اصطلاحیدرورزشچوگان
have a ball
<idiom>
U
روزگارخوش داشتن
have something on the ball
<idiom>
U
باهوش ،زرنگ
on the ball
<idiom>
U
باهوش
three ball
U
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
four ball
U
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball
U
گرهک
ball
U
گلوله کردن
into a ball
U
نخ راگلوله کنید
ball
U
ایام خوش
ball
U
بال
[رقص]
ball
U
مجلس رقص
ball
U
گلوله
ball
U
گوی
ball
U
رقص
ball
U
توپ بازی مجلس رقص
hard
U
مشکل شدید
hard
U
سخت گیر نامطبوع
hard
U
زمخت
hard
U
خسیس درمضیقه
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard to please
U
مشکل پسند
hard to please
U
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard
U
بشدت
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard up
<idiom>
U
کمبود پول
hard
U
قوی
it is hard to say
U
نمیتوان گفت
hard of d.
U
ناگوارا
hard of d.
U
دیرهضم
hard
U
سخت
hard right
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard by
U
درنزدیکی
hard by
U
نزدیک
hard
U
سفت
hard
U
دشوار
I am hard at it .
U
سخت مشغولم
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
hard on (someone/something)
<idiom>
U
آزار دادن کسی یا چیزی
hard
U
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
it is not very hard
U
چندان سخت نیست
hard
U
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard
U
خطای موقت در سیستم
hard
U
خطا
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard
U
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
i hard him out
U
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
U
سخت در مقابل نرم
hard
U
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
U
بسرعت
ball winder
U
نخپیچ
ball stand
U
محلتوقفتوپ
ball peen
U
توپکنوکچکش
ball of clay
U
توپبرایساختسفال
pink ball
U
توپصورتی
red ball
U
توپقرمز
ball assembly
U
توپمجمع
green ball
U
توپسبز
game ball
U
توپ بازی
hockey ball
U
توپهاکی
cricket ball
U
توپبازیگریکت
cork ball
U
توپچوبپنبهای
ivory ball
U
توپعاجی
brown ball
U
توپقهوهای
bowling ball
U
توپبولینگ
blue ball
U
توپآبی
black ball
U
توپسیاه
rugby ball
U
توپلاستیکی
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
squash ball
U
توپاسکوآش
handle the ball
U
دست زدن توپزن به توپ
hand ball
U
توپ بازی با دست
fuzz ball
U
گیاه قارچی
fuzz ball
U
قارچ
fuzz ball
U
چتر مار
fuzz ball
U
سماروغ
ground ball
U
توپ زنده
ground ball
U
توپ در جریان
live ball
U
توپ در جریان
play ball with someone
<idiom>
U
شرکت منصفانه
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
tennis ball
U
توپتنیس
lead ball
U
کلاهکتوپی
That's the way the ball bounces.
<idiom>
U
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
fuzz ball
U
گوشت زیادی
She is a ball of fire.
U
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
gutter ball
U
گویی که به شیار میافتد
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
free ball
U
توپ بی صاحب
keep one's eye on the ball
<idiom>
U
live ball
U
توپ زنده
held ball
U
گرفتن همزمان توپ
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
punch ball
U
گلابی تمرین بوکس
punch the ball
U
مشت کردن دروازه بان
push ball
U
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
racket ball
U
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
running with the ball
U
با توپ دویدن
shadow ball
U
تمرین گوی اندازی
sit on the ball
U
بازی محافظه کارانه
sit on the ball
U
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
small ball
U
پرتاب بی حالت
snow ball
U
گلوله برف
snow ball
U
با گلوله برف زدن
pool ball
U
هر یک از گویهای رنگی اسنوکر
playground ball
U
توپ پلاستیکی کودکان
play the ball
U
حفظ توپ با دریبل
jump ball
U
جمپبال
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
long ball
U
پرتاب از دور به دروازه
lose of ball
U
لورفتن توپ
lost ball
U
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
marine ball
U
نوعی واترپولو دراستخر کم عمق 02 در04 متر
medicine ball
U
توپ چرمی
medicine ball
U
توپ پر تمرینی مدیسین بال
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
nine ball billiard
U
بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
object ball
U
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
palm the ball
U
رانینگ
sour ball
U
کلوچه سخت ترش مزه
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
volley ball
U
والیبال
wash ball
U
صابون دستشویی
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game
U
ورزش یا بازی با توپ
ball game
U
گوبازی
ball game
U
مسابقه
ball game
U
هماورد
ball game
U
شرایط وضعیت
ball games
U
ورزش یا بازی با توپ
ball games
U
گوبازی
ball games
U
مسابقه
ball games
U
هماورد
ball games
U
شرایط وضعیت
track ball
U
گوی پیگردی گوی شیار
track ball
U
گوی نشان
to play ball
U
توپ بازی کردن
square ball
U
پاس عرضی
squat under the ball
U
توپگیری با شیرجه
straight ball
U
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
play the ball
U
با دریبل صاحب توپ شدن
earth ball
U
دنبلان
to block a ball
U
نگهداشتن توپ در بازی
to keep the ball rolling
U
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to kick a ball
U
توپ زدن
to kick a ball
U
توپی را
to kick a ball
U
زدن
to muff a ball
U
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to open the ball
U
اول رقصیدن
to open the ball
U
پیش قدم شدن
beach ball
U
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball player
U
بازیگر با توپ
ball control
U
مهار توپ
ball carrier
U
بازیگری که با توپ میدود
ball boy
U
توپ جمع کن
ball back
U
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition
U
مهمات مانوری
ball ammunition
U
فشنگ مانوری
anchor ball
U
گوی لنگر
The ball was out of bounds.
U
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
high ball
U
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
ball control
U
تسلط به توپ
ball cushion
U
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball flower
U
گل سینه
Now that you're here, it's a whole new ball game.
U
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
ball park
U
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
U
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
U
تخم چشم
ball mill
U
اسیاب ساچمهای
ball control
U
حفظ توپ
ball mill
U
سنگ شکن گلولهای
ball joint
U
سیبک
ball joint
U
توپی اتصال
ball joint
U
توپی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com