Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
old hands
U
ادم با سابقه و مجرب
all hands
U
همگی اماده همگی
to come to hands
U
دست به یخه شدن
hands down
U
بدون کوشش بسهولت
on all hands
U
ازهمه طرف
on all hands
U
بهرطرف
on all hands
U
ازهرسو
hands down
U
بدون احتیاط
off one's hands
<idiom>
U
از شر چیزی خلاص شدن
of all hands
U
ازهمه طرف درهرحال
of all hands
U
ازهرسو
hands off
<idiom>
U
hands down
<idiom>
U
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
all hands
U
کلیه پرسنل
second hands
U
عاریه
second hands
U
مستعمل دست دوم
hands-off
U
دست نزنید
hands-off
U
دست زدن موقوف
hands off
U
دست نزنید
hands off
U
دست زدن موقوف
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands
U
crew
hands on
<adj.>
U
کارآمد
second hands
U
کار کردن
hands
U
قدرت توپگیری
second hands
U
نیم دار
To seize with both hands.
U
دودستی چسبیدن
It is in the hands of God .
U
دردست خدا ست
farm hands
U
پالیزگر
to strike hands
U
دست پیمان بهم دادن
wash your hands
U
دستهای خود را بشویید
deck hands
U
ملوان ساده
deck hands
U
جاشو
farm hands
U
کارگر مزرعه
to shake hands
U
دست دادن
farm hands
U
کشتیار
If I lay my hands on him.
U
اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
My hands are tied.
<idiom>
U
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
My hands are tied.
<idiom>
U
دستهایم بسته اند.
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
hands of Fatima
U
طرح دستان فاطمه
[نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
chafe of hands
U
ساییدگی پوست دست ها
wash one's hands of
<idiom>
U
ترک کردن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
lay hands on someone
<idiom>
U
صدمه زدن
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
(one's) hands are tied
<idiom>
U
To rub ones hands.
U
دستها را بهم مالیدن
To wash ones hands of somebody (something).
U
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
To shake hands with someone.
U
با کسی دست دادن
to link hands
U
دست بهم دادن
to clasp hands
U
دست بهم زدن
lay hands one someone
U
دست روی کسی بلند کردن
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
lay hands on something
U
چیزی راتصرف کردن
lay hands on something
U
بر چیزی دست یافتن
clean hands
U
پاکی
joint hands
U
تشریک مساعی کردن
joint hands
U
شریک شدن
join hands
U
توحید مساعی کردن
it injured his hands
U
بدستهایش اسیب زد
imposition of hands
U
دست گذاری
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
duty hands
U
نگهبانان
duty hands
U
گروه نگهبانان
clean hands
U
بی الایشی
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
to change hands
U
دست بدست رفتن
hour hands
U
عقربه ساعت شمار
to lay hands on
U
دست انداختن بر
to lay hands on
U
دست زدن به
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to clasp hands
U
دست یکی شدن
change hands
U
دست بدست رفتن
open hands
U
دست باز بودن
open hands
U
سخاوت
lay hands upon something
U
چیزی راتایید کردن
all hands parade
U
سان و رژه عمومی
all hands parade
U
همگی به رژه
by show of hands
U
با نشان دادن دست
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
U
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
ammunition in hands of troops
U
مهمات موجود در دست یگانها
to read people's hands
U
کف بینی کردن
shake-hands grip
U
طرزقرارگیریدست
standard poker hands
U
استانداردبرهایدستی
I am busy . my hands are tied.
U
دستم بند است
He has laid hands on these lands.
U
دست انداخته روی این اراضی
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
Those who agree,raise their hands.
U
موافقین دستهایشان رابلند کنند
Wipe your hands on a towel.
U
دستهایت را با حوله پاک کن
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
U
از دست زنش خیلی کشیده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com