English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
hand protection U محافظدستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Hand to hand fighting U جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand U دست بدست کردن
pass from hand to hand U ترتب ایادی
protection U نگهداری
self protection U برقراری تامین از خود
protection U حمایت
protection U تامین نامه
protection U نیکداشت
protection U حفظ
protection U حراست حمایت
protection U محافظت
under protection U تحت الحمایه
protection U سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
self protection U حفافت از خود
self protection U دفاع از نفس
self protection U صیانت نفس حفافت از خود
protection U عمل حفافت
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
protection U سیگنال بررسی اینکه آیا بخشی از حافظه توسط برنامه قابل دستیابی است یا خیر
protection U کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
protection U مانع کپی گرفتن شدن
protection U خط امان
protection U پشتیبانی
protection U حفافت
protection U اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
protection U تیمارداری
over protection U تقویت
armor protection U حفافت زرهی
armor protection U حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
toe protection U پاشنه بندی
file protection U حفافت فایل
file protection U حفافت پرونده
environmetal protection U حمایت محیط زیستی
flood protection U حفافت در مقابل طغیان
anticorrosive protection U حفافت در برابر خوردگی
anodic protection U حفافت اندی
Under the protection of the law. U درپناه قانون
storage protection U حفافت حافظه
head protection U محافظسر
insulation protection U حفافت عایق بندی
thermal protection U محافظت حرارتی
impedance protection U حفافت امپدانس
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
environmental protection U حفاظت محیط زیست
distance protection U وسیله حفافت فاصله
collective protection U حفافت جمعی
collective protection U حفافت گروهی
cell protection U حفافت سل
cathode protection U حفافت کاتدی
block protection U حفافت بلوک
bank protection U ساحلبانی
feet protection U محافظپا
eye protection U محافظچشم
consumer protection U حمایت از مصرف کننده
degree of protection U میزان تامین درجه حفافت
degree of protection U میزان حفافت
data protection U حفافت داده ها
copy protection U حفافت دربرابر کپی
copy protection U محافظت از کپی
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
bank protection U ساحل داری
x ray protection U حفافت رونتگن
ear protection U محافظگوش
storage protection U حفافت انباره
over voltage protection U وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
memory protection U پشتیبانی ازحافظه
protection from sin U عصمت
protection ring U حلقه حفافت
protection level U سطح حفافت
overload protection U حفافت بار زیاد
protection hood U کلاهک یا روپوش محافظ
protection key کلید حفافت
password protection U حفافت به کمک کلمه رمز
overvoltage protection U حفافت فشار زیاد
memory protection U حفافت حافظه
software protection U حفافت نرم افزاری
rust protection U حفافت در برابر زنگ زدگی
lightning protection U با خاموش کننده مغناطیسی
overflow protection switch U کلیدحافظآبهایاضافی
frost protection preparation U ضدیخ
The Physics of Radiation Protection U بهداشت پرتوی
positional protection device U دستگاه حفافت درگاه
respiratory system protection U حافظدستگاهتنفسی
The Physics of Radiation Protection U فیزیک بهداشت
protection and indemnity club U باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
line differential protection U حفافت دیفرانسیلی خط
power system protection U حفافت سیستم قدرت
The Physics of Radiation Protection U فیزیک محافظت از پرتو
anti skid protection U حفافت از لغزش
high tension protection U حفافت فشار قوی
rust protection paint U رنگ ضد زنگ
indirect bank protection U کناره بندی غیر مستقیم
hand-out <idiom> U پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand out <idiom> U از چیزهایی مشابه به هم دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
hand off U رد کردن توپ به یار
hand off U کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand on U تسلیم کردن
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
hand-out <idiom> U
hand-me-down <idiom> U بدش به من
hand over <idiom> U
hand out U خطای سرویس
on hand <idiom> U حاضر
on the other hand <idiom> U درمقابل
on hand <idiom> U قابل دسترس
hand off U رد کردن توپ
hand down U به ارث گذاشتن
from hand to hand <idiom> U از یک شخص به یک شخص دیگری
hand in U سمت زمین سرویس
hand in U سمت زمین سرویس اسکواش
hand in hand U دست دردست یکدیگر
hand down <idiom> U وصیت کردن
hand in hand U دست بدست
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand. U سایه اش سنگین شده
He must have a hand in it. U حتما" دراینکار دست دارد
to take in hand U بعهده گرفتن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
on hand <idiom> U دردسترس
hand down U بتواتر رساندن
hand it to (someone) <idiom> U به کسی اعتبار دادن
hand down U پشت درپشت چیزی رارساندن
hand on U پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
old hand U ادم با سابقه و مجرب
to take in hand U دردست گرفتن
right hand U دست راست
near at hand U نزدیک
near at hand U در دسترس
hand saw U اره قد کن
hand saw U اره دستی
near at hand U دم دست
under hand U درنهان به پنهانی
under the hand of U به امضای
to hand over U واگذارکردن
to hand over U تحویل دادن
to hand out U از پنجره اویزان کردن
take a hand at U شرکت کردن در
in hand U گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand U در جریان
in hand U در دست اقدام
to come to hand U بدست امدن
to get ones hand in U دست یافتن به
to get ones hand in U تسلط پیداکردن در
to hand U دردسترس
to hand down U بارث گذاشتن
under the hand of hand U به امضای .....
on one hand U ازیک طرف
on one hand U ازیکسو
on one hand U ازطرفی
on the other hand U از سوی دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
one hand U گرفتن توپ با یک دست
out of hand U غیر قابل جلوگیری
out of hand U فورا
hand over U تسلیم کردن
hand out U حریف دریافت کننده سرویس
on hand U در دست
hand over U تحویل دادن
off hand U بی مطالعه
off hand U بی تهیه
to hand down U بدوره بعدانتقال دادن
on hand U موجود
hand over U تفویض کردن
hand over U به قبض دادن
hand over U فرستادن
on hand U وسایل موجود درانبار
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
better hand U پیشی
on the other hand <adv.> U از سوی دیگر
at first hand U مستقیما
hand-to-hand U نزدیک
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand U دردسترس
hand-to-hand U دست به یقه
at the hand of U بوسیله
at the hand of U بدست
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
better hand U تقدم
hand to hand U رزم نزدیک رزم تن به تن
for ones own hand U به خاطر خود شخص
first hand U دست اول
first hand U نخستین بازی کن
Do you need a hand? U میتونم کمکت کنم؟
hand to hand U دردسترس
hand to hand U دست به یقه
Do you need a hand? U کمک میخوای؟
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand U رزم نزدیک رزم تن به تن
hand me down U لباس ارزان ودوخته
hand me down U ارزان
first-hand U اصلی
hand U عقربه [ساعت ...]
on the one hand <adv.> U در یک طرف
on the one hand <adv.> U یکی انکه
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
first-hand U مستقیم
second hand U عاریه
second hand U مستعمل دست دوم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com