Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
grazing food chain
U
زنجیره غذایی چرندگان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
food chain
U
زنجیره غذایی
grazing
U
علف چری
grazing
U
چرا
grazing
U
چراگاه
grazing
U
علف چرانی
grazing fire
U
تیرسطحی
grazing fire
U
اتش تراش
grazing ground
U
چراگاه
grazing fire
U
تیر تراشنده
grazing point
U
نقطه تماس با مانع
grazing point
U
نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday .
U
از دوشنبه لب به غذانزده ام
Do you want some more food ?
U
بازهم غذا می خواهی ؟
Please help yourself ( with the food ) .
U
لطفا" برای خودتان غذا بکشید
Have you had enough (food)
U
سیر شدی ؟
food
U
خوراک
food
U
غذا
food
U
قوت
food
U
طعام
food web
U
شبکه غذایی
food tide
U
طغیان اب
frugal food
U
خوراک ساده
frugal food
U
حاضری
the food was smoked
U
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
plant food
U
غذای گیاهی
staple food
U
مواد غذائی ضروری
preparation of food
U
تهیه خوراک
junk food
U
گنده خوراک
food tide
U
سیل
food science
U
علم غذا
food freezer
U
یخچال فریزر
food freezer
U
فریزر
food for powder
U
کشته شدنی
food for powder
U
تیر خوردنی
food deprivation
U
محرومیت غذایی
food container
U
فرف غذای قابل حمل
food container
U
فرف غذا
food chemistry
U
شیمی غذا
different kinds of food
U
غذاهای جوربه جور
food gathering
U
خوراک اوری
food industries
U
صنایع غذایی
food rationing
U
جیره بندی مواد غذائی
food pyramid
U
هرم غذایی
food program
U
رژیم تغذیه
food program
U
برنامه غذایی
food production
U
تولید غذا
food preference
U
پسند غذایی
food perference
U
رجحان غذایی
food packet
U
جیره بسته بندی شده
food packet
U
بسته غذایی
plant food
U
غذای گیاه
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
to burn the food
U
بگذارند غذا ته بگیرد
The food is cold.
غذا سرد است.
First food , then talk .
<proverb>
U
اول طعام آخر کلام .
food for thought
<idiom>
U
درمورد چیز باارزش فکر کردن
This food is very nourshing .
U
این غذا خیلی قوت دارد
To heat up the food.
U
غذا را گرم کردن
To kI'll animals for food .
U
جانوران را برای غذا کشتن
burnt food
U
ته دیگ
[برنج]
food shop
U
بقالی
food shop
U
خواربار فروشی
to wolf one's food
<idiom>
U
مثل گاو خوردن
restorative food
U
غذای مقوی
to dress
[food]
U
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
When it comes to me there is no more food (left).
U
به من که می رسد غذا تمام شده
Please heat up my food.
U
لطفا" غذایم را داغ کنید
To assimilate food.
U
غذا را جذب کردن
convenience food
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food
U
خوراک پیش پخته
to spit out food
U
بیرون دادن غذا
to spit out food
U
تف کردن غذا
to be food for worms
U
مردن
to be food for fishes
U
غرق شدن
the garden provides food
U
میدهد
the garden provides food
U
باغ غذا
fast food
U
تند خوراک تندکار
food stamp
U
تمبر خوراک
food stamps
U
تمبر خوراک
To cook food.
U
غذا پختن
food mixer
U
ماشینهمزنبرقی
food aid
U
کمکغذائی
food processor
U
اجزایمخلوطکن
junk food
U
هله هوله
junk food
U
غذای ناسالم
health food
U
غذای سالم
health food
U
خوراک بهداشتی
the garden provides food
U
باغ خوراک تهیه میکند
food poisoning
U
مسمویت غذایی
articles of food
U
موادغذایی یا خوراکی
food chains
U
زنجیره غذایی
To pick at ones food .
U
از روی سیری خوردن
food dtufe stuff
U
ماده غذایی
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
Be carefull not to spI'll the food .
U
مواظب باش غذاهارانریزی زمین
food and agricultural organization
U
سازمان خواروبار وکشاورزی
food and agricultural organization
U
از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
Plain food (dress).
U
غذا ( لباس ) ساده
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
There isnt much food in the house.
U
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
dailgy food allowance
U
جیره غذایی روزانه
The food has a salty taste .
U
غذا شور مزه است
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
food dtufe stuff
U
خوردنی
food dtufe stuff
U
خوار و بار
table of food equivalents
U
جدول ارزش جیره غذایی
their principal food is rice
U
خوراک عمده انها برنج است
it is highly valued as food
U
برای خوراک بسیارمطلوب است
annual food plan
U
برنامه غذایی سالیانه
basic source of food
U
منابعاولیهغذا
food stamp program
U
برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
pollution of food in water
U
آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
pollution of food on and in the ground
U
آلودگیغذاییودرزمین
dailgy food allowance
U
جیره روزانه
Our food supply is getting low.
U
ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
Dont stint the food .
U
سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
central food preparation facility
U
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Mexican food is hot 9spicy).
U
غذاهای مکزیکی تند است
The smell of food permeated through the flat .
U
بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
food regarded as cooked by a specified person
U
دست پخت
a copious choice of food and drink
U
غذا و نوشیدنی فراوان
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
chain
U
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
chain
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
U
رشته
chain
U
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain saw
U
اره برقی
chain
U
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain
U
مراجعه کنید به CATENA
chain
زنجیر
chain
U
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
U
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain saw
U
اره زنجیری
chain
U
سلسله
chain
U
رکود داده در یک فایل زنجیری
chain
U
سلسله سلسله مراتب
chain
U
سری
chain
U
مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain
U
از کلمه قبلی
chain
U
: زنجیرکردن
chain
U
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain
U
سلسله کوه
chain
U
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain
U
زنجیر مساحی
chain
U
کند وزنجیز حلقه
chain
U
زنجیر
chain
U
شبکه زنجیری
chain
U
فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain
U
زنجیره
chain
U
سری عکسهای یک منطقه زنجیر
chain
U
دارد.
chain-smoking
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain letters
U
نامهی زنجیری
chain-smokes
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
U
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke
U
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smokes
U
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain letter
U
نامهی زنجیری
vehicle chain
U
زنجیر وسیله نقلیه
chain saws
U
اره برقی
chain rule
U
قاعده زنجیری
[ریاضی]
surveyor's chain
U
زنچیر سنجش
chain saws
U
اره زنجیری
chain smoker
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
tire chain
U
زنجیر چرخ
chain-smoker
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
tire chain
U
زنجیر یخ شکن
chain mail
U
زره زنجیری
chain reactions
U
واکنش زنجیرهای
chain reactions
U
واکنش زنجیری
chain reactions
U
واکنش زنجیری یاهستهای
chain stitch
بافت زنجیری
chain wheel A
U
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
chainsaw chain
U
تیغهارهدرختبری
drive chain
U
زنجیرهراندن
lifting chain
U
زنجیربالابر
mooring chain
U
زنجیرمهار
safety chain
U
زنجیرهامنیت
He is a chain smoker.
U
پشت سرهم سیگار می کشد
chain stitch
U
گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
chain stay
U
محلقرارگیریزنجیر
chain of neurons
U
نرونهایزنجیرهای
chain guide
U
محافظزنجیر
chain-smokers
U
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain reaction
U
واکنش زنجیرهای
chain reaction
U
واکنش زنجیری
chain store
U
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain of dunes
U
زنجیرتلمسه
chain stores
U
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain reaction
U
واکنش زنجیری یاهستهای
chain brake
U
عایقزنجیر
chain drive
U
زنجیرهکششی
chain of command
U
سلسله مراتب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com