English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
graphics, business U گرافیک
graphics, business U تجارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
business graphics U گرافیکهای تجاری
Other Matches
graphics U چاپگری که قادر به چاپ تصاویر map-bit است
graphics U شکل ابتدایی
graphics U که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود
graphics U پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
graphics U ترمینال مخصوص با نمایش گرافیکی با resoleetion بالا و صفحه گرافیکی و سایر وسایل ورودی
graphics U ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند
graphics U تصاویر یا خط وطی که قابل رسم روی کاغذ یا صفحه نمایش باشد برای نمایش اطلاعات
graphics U گرافیک
graphics U کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
graphics U وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
graphics U فن استعمال نمودار
graphics U رسم
graphics U نگاره سازی
graphics U قلم نوری با دقت بالا برای رسم روی صفحه نمایش گرافیکی
graphics U پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
graphics U وسیله الکترونیکی
graphics U در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
graphics U فایل که حاوی داده شرح تصویر است
graphics U روشی که داده شرح تصویر ذخیره میشود
graphics U استاندارد برای دستورات نرم افزاری و توابع شرح ورودی /خروجی گرافیکی برای تامین تابع یکسان روی هر نوع سخت افزار
graphics U کارت اضافی برای PC یا Macintosh که متن ها ایجاد شده یا تصاویر را با یک منبع ویدیویی خارجی ترکیب میکند
graphics U تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
hi res graphics U graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود
graphics terminal U ترمینال گرافیکی
harvard graphics U هاروارد گرافیکس
harvard graphics U برنامه نگاره سازی هاروارد
interactive graphics U نگاره سازی فعل و انفعالی گرافیک فعل و انفعالی گرافیک محاورهای
management graphics U مدیریت گرافیک
presentation graphics U گرافیک برای نمایش اطلاعات تجاری یا داده
raster graphics U روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
turtle graphics U گرافیک لاک پشتی
vector graphics U نگاره سازی برداری
block graphics U نگاره سازی بلوک
graphics mode U حالت نگاره سازی
presentation graphics U گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
graphics printer U چاپگر گرافیکی
computer graphics U نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computer graphics U نگاره سازی کامپیوتری
graphics display U نمایش گرافیکی
color graphics U گرافیک رنگی
character graphics U نگاره سازی دخشهای
calligraphic graphics U گرافیک خطاطی
graphics program U برنامه گرافیکی
graphics resolation U وضوح گرافیکی
graphics scanner U پویشگر نگارهای
graphics screen U صفحه گرافیکی
graphics spreadsheet U صفحه گسترده نگارهای
graphics tablet U لوح گرافیکی
graphics tablet U تخته نگاره سازی
graphics digitizer U دیجیتالی کننده گرافیکی
bar graphics U دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
analysis graphics U نمودارهای تحلیلی
passive graphics U گرافیک منفعل
analytical graphics U گرافیک تحلیلی
analytical graphics U نگاره سازی تحلیلی
apa graphics U نگاره سازی APA
bar graphics U وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند
low res graphics U گرافیک با وضوح پایین
computer graphics metafile U فایل برتر نگاره سازی کامپیوتری
hercules graphics adapter U وفق دهنده نگاره سازی هولوکس
interactive graphics system U سیستم گرافیکی محاورهای
hercules graphics adapter U استاندارد برای آداپتور تک گرافیک با renolation بالا ساخت Hercules Carporation
color graphics adapter U وفق دهنده نگاره سازی رنگی
low resolution graphics U توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
graphics file format U فرمت فایل نگارهای
graphics input hardware U سخت افزار ورودی گرافیکی
bit mapped graphics U گرافیک نگاشت ذره یی
video graphics array U ارایه نگاره سازی بصری
multicolor graphics aray U ارایه نگاره سازی چند رنگ
vector graphics display U بردار نمایش گرافیکی
enhanced graphics display U صفحه نمایش نگاره سازی پیشرفته
enhanced graphics adaptor U وفق دهنده نگاره سازی پیشرفته
stand alone graphics system U سیستم گرافیکی خودکفا
raster scan graphics U نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی
random scan graphics U نگاره سازی با پوشش تصادفی
all points addressable graphics U نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
national computer graphics association U انجمن ملی گرافیک کامپیوتری
business <adj.> U تجارتی
to go away [off] on business U به سفر تجاری رفتن
business U موضوع تجارت
he had no business to U حقی نداشت که
business <adj.> U بازرگانی
to get down to business U به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
business <adj.> U تجاری
None of your business. U [این] به شما مربوط نیست.
to do business U کاسبی کردن
that business does not p U به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
I mean business. I mean it. U شوخی نمی کنم جدی می گویم
what is your business here U کار شما اینجا چیست
i have come on business U کاری دارم اینجا امدم
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
How is business ? How is everything? U کار وبارها چطوره ؟
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
he was p in his business U کارو
To go about ones business. U پی کار خود رفتن
Anyway it is none of his business. U تازه اصلابه او مربوط نیست
What is it to me?it is none of my business. U به من چه؟
To go about ones business. U دنبال کار خود رفتن
I cant do business with him . U با او معامله ام نمی شود
mean business <idiom> U جدی بودن
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business. برای کار اینجا آمدم.
to do business U معامله کردن
business U شرکت تجاری
business U کسب و کار
business U شرکت
business U خرید یا فروش
business U داد و ستد تجارتخانه
business U دادوستد
business U کسب و کار بازرگانی
business U موسسه بازرگانی
business U کسب
business U تجارت
business U نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
business U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business U ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business U کار و کسب
business like U عملی
business U دادوستد کاسبی
business U حرفه
business name U اسم تجارتی
business U بنگاه
business U سوداگری
do business U معامله کردن
business like U منظم
business like U مرتب
He is well versed in business . U درامور با زرگانی کاملا" وارد است
What work do you do ? what is your business ? U کارتان چیست ؟
line of business U پیشه
He has no business to interfere. U بیخود می کند دخالت می کند
line of business U شاخه پیشه
small business U تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
big business U واحد تجاری بزرگ
show business U حرفهی هنرپیشگی و نمایش
show business U نمایشگری
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
He put me out of business. U مرا از کسب وکاسبی انداخت
to go away on a business trip U به سفر تجاری رفتن
business school U مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
monkey business U کچلک بازی
monkey business <idiom> U شوخی کردن
transport business U تجارت حمل و نقل
carrying business U تجارت حمل و نقل
line of business U حرفه
transport business U صنعت حمل و نقل
carrying business U صنعت حمل و نقل
initiated into business U دست اندرکار
business park U [ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
business group U شرکت سهامی [شرکت]
relating to business <adj.> U تجارتی
relating to business <adj.> U تجاری
monkey business <idiom> U دوز وکلک ،حقه باز
relating to business <adj.> U بازرگانی
carry on business U داد و ستد کردن
business income U درامد خالص تجارتی
business hours U ساعت کاری
business hours U ساعت اداری
business goods U کالای تولیدی
hours of business U ساعتهای کاری
business firms U بنگاههای انتقاعی
business failure U ناکامی تجاری
business fluctuations U نوسانات بازرگانی
business failure U شکست تجاری
business man U ادم کاسب
man of business U وکیل گماشته
business inventories U موجودی تجاری
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
butchery business U گوشت فروشی
business union U اتحادیه بازرگانی
business transaction U داد و ستد بازرگانی
business software U نرم افزارهای تجاری
business prosperty U رونق کسب و کار
business prosperty U رونق سوداگری
business mechines U ماشینهای تجاری
business matters U مسائل کسبی
business law U حقوق تجارت
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
business expenses U هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
mind your own business U درفکر کار خودت باش
business enterprise U بنگاه تجاری
business economics U علم اقتصاد بازرگانی
business depression U کسادی کار کسادی سوداگری
business depression U بحران کسب و کار
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
business cycle U معادل cycle trade
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
business cycle U دور کسب وکار
business cycle U دور اقتصادی
business cycle U دور تجاری
business cycle U دور بازرگانی
business combination U ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
business activity U فعالیت بازرگانی
one who transacts business with another U معامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com