Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fusible read only memory
U
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
read only memory
U
حافظه فقط خواندنی
read mostly memory
U
حافظه بیشتر خواندنی
read/write memory
U
حافظه خواندنی / نوشتنی
control read only memory
U
حافظه فقط خواندنی کنترلی
programmable read only memory
U
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read-only memory (ROM) module
U
خواندنحافظه
erasable programmable read only memory
U
eprom
electrically erasable read only memory
U
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
fusible
U
زودگداز
fusible
U
زود گداز
fusible
U
ذوب شونده
fusible
U
گداختنی
fusible
U
گداز پذیر
fusible link
U
اتصال گداختنی
fusible link
U
اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
fusible wire
U
سیم ذوب شونده
fusible link
U
عضو ذوب شونده
fusible metal or alloy
U
فلزلحیمی
fusible metal strip
U
نوار فلزی ذوب شونده
fusible metal or alloy
U
فلزگداختنی فلزنرم
Read out the letter. Read the letter aloud.
U
نامه را بلند بخوان
to read through something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
U
چیزی را کاملا خواندن
read in
U
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read only
U
تنها خواندنی
read only
U
فقط خواندنی
read out
U
بازخوانی
read
U
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
Read me right ...
U
من را درست درک بکن ...
to read too much into
U
تفسیر ناموجه کردن
to read out
U
بلند خواندن
read
U
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
U
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
U
استنباط کردن
read
U
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
U
اسکن کردن متن چاپ شده
read
U
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
U
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
U
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
U
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
U
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
U
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
well read
U
اهل مطالعه و تحقیق
read
U
قرائت کردن
read
U
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
to read off
U
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read
U
خواندن
read
U
بازخواندن
read
U
تعبیر کردن
well read
U
با اطلاع
well-read
U
اهل مطالعه و تحقیق
well-read
U
با اطلاع
to read wrong
U
اشتباه
[ی]
خواندن
to read between the lines
U
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
read/write
U
خواندن- نوشتن
to read a book
U
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
digital read out
U
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
to read one a lesson
U
کسیرا اندرزدادن
scatter read
U
پراکنده خوانی
scatter read
U
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
Read the story
U
فرم تریو
write once read many
U
یکبار نویس
write once read many
U
چند بار بازیاب
to read one a lecture
U
کسیرا سرزنش کردن
He can neither read nor write.
U
نه می تواند بخواند نه بنویسد
i read him to sleep
U
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i had a quiet read
U
که باارامش چیز بخوانم
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
he read other than distinctly
U
همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly
U
شمرده نخواند
he could read the future
U
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write
U
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he can read the sky
U
ستاره شناس است
write once read many
U
چند باربخوان
to read one a lesson
U
بکسی نصیحت کردن
destructive read out
U
بازخوانی مخرب
lip-read
U
لب خواندن
to sight-read something
U
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
read head
U
نوک خواندن
read head
U
نوک خواننده
read head
U
هد خواندن راس خواندن
read ink
U
ink nonreflective
nondestructive read
U
خواندن غیرمخرب
read only storage
U
انباره فقط خواندنی
backward read
U
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
lip read
U
لب خواندن
sight-read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
lip-read
U
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight-read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
reed or read
U
شیر دادن
I read through the letter.
U
من این نامه را کاملا میخوانم.
read pulse
U
تپش خواندن
lip read
U
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
deep read
U
با اطلاع
destructive read
U
خواندن مخرب
deep read
U
بسیار خوانده
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read strobe
U
بارقه خواندن
read/write head
U
هدخواندن- نوشتن
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
To read someone s mind (thoughts).
U
فکر کسی را خواندن
to read people's hands
U
کف بینی کردن
read write privilege
U
امتیاز خواندن- نوشتن
I assume that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write file
U
فایل خواندنی / نوشتنی
commonly read paper
U
روزنامه کثیر الانتشار
read/write head
U
نوک خواندن / نوشتن
Every one is supposed to know to read and write .
U
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act
<idiom>
U
به کسی هشدار دادن
the bill was read for the first time
U
شور اول لایحه تمام شد
read write cycle
U
چرخه خواندن و نوشتن
read write head
U
نوک خواندن و نوشتن
read restore cycle
U
چرخه خواندن و ترمیم
I premise that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
scatter read gather write
U
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
U
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
memory
U
خاطره
memory
U
حافظه
memory
U
یاد
memory
U
یادگار یاد بود
to the memory of
U
به یادبود
in memory of
<idiom>
U
به صورت رایگان
immediate memory
U
حافظه فوری
memory
U
فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
memory
U
حافظه دستگاه کامپیوتر
scratchpad memory
U
حافظه چرکنویسی
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
scratchpad memory
U
حافظه چرکنویس
screen memory
U
خاطره پوشان
screw to the memory
U
بذهن سپردن
search memory
U
حافظه جستجو
secondary memory
U
حافظه ثانویه
racial memory
U
حافظه نژادی
regenerative memory
U
حافظه باز زا
regenerative memory
U
حافظه احیاء کننده
regenerative memory
U
عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
refresh memory
U
واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
real memory
U
حافظه واقعی
real memory
U
حافظه حقیقی
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
rotating memory
U
حافظه چرخشی
static memory
U
حافظه ایستا
remote memory
U
حافظه دور
semiconductor memory
U
حافظه نیمه هادی
within living memory
U
تا انجا که مردمان زنده
main memory
U
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
computer memory
U
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
primary memory
U
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main memory
U
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
computer memory
U
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
memory management
U
مدیریت حافظه
[علوم کامپیوتر]
primary memory
U
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
addressed memory
U
حافظه خواندن،نوشتن
[علوم کامپیوتر]
addressed memory
U
حافظه تصادفی
[علوم کامپیوتر]
to fail
[memory]
U
درماندن
[حافظه یا خاطره]
to fail
[memory]
U
وا ماندن
[حافظه یا خاطره]
upper memory
U
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
to stamp on the memory
U
در ذهن منقوش ساختن
to stamp on the memory
U
ذهنی کردن
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
to commit to memory
U
ازبرکردن
stack memory
U
حافظه پشتهای
shadow memory
U
شبه حافظه
shadow memory
U
حافظه ثانوی موقت
shadow memory
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory
U
جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
virtual memory
U
حافظه مجازی
volatile memory
U
حافظه فرار
To revive a memory.
U
خاطره ای رازنده کردن
I can recite from memory.
U
می توانم از حفظ بخوانم
subtract from memory
U
دکمهکمکنندهازحافظه
memory recall
U
دوبارهخوانیحافظه
memory key
U
کلیدحافظه
memory cancel
U
پاککردنحافظه
memory button
U
دکمهحافظ
add in memory
اضافه کردن به حافظه
within living memory
U
به یاد دارند
volatile memory
U
حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
semiconductor memory
U
حافظه نیمه رسانا
main memory
U
حافظه اصلی
recent memory
U
حافظه نزدیک
magnetic memory
U
حافظه مغناطیسی
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
cache memory
U
بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
low memory
U
فضای حافظه تا چند کیلوبایت
laser memory
U
حافظه لیزری
it escaped my memory
U
یادم رفت
internal memory
U
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com