English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
functional finance U سیاست مالی اصولی
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finance U بودجه چیزی را تهیه کردن
finance U تامین هزینه پولی
finance U پرداخت هزینه
finance U رسته دارایی دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
finance U مالی
finance U دارایی
finance U مالیه
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U سرمایه گذاری
finance U علم مالیه
finance officer U افسر مالی
finance officer U افسر دارایی
finance office U اداره دارایی
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
finance ministry U وزارت دارایی
finance company U شرکت تامین مالی
finance house U موسسه مالی
finance house U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance markets U بازارهای مالی
finance company U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance ministry U وزارت دارائی
bridge finance U وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
minister of finance U وزیر اقتصاد
the finance minister is up U سخن میگوید
the finance minister is up U وزیر مالیه
public finance U مالیه عمومی
private finance U مالیه خصوصی
national finance U مالیه ملی
international finance U مالیه بین الملل
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
functional U رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional <adj.> U عملی
functional U اصول مبادی
functional U مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional <adj.> U مناسب
functional <adj.> U کارکردی
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional U وابسته به شغل وپیشه
functional U وفیفه دار
functional U تابعی وفیفه مندی
functional U اصلی
functional U اساسی
functional U در حال کار
functional U کارکردی
functional <adj.> U قابل اجرا
functional <adj.> U قابل استفاده
functional <adj.> U به درد بخور
functional U مربوط به نحوه کار چیزی
functional <adj.> U بدرد خور
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional <adj.> U دارای مزیت
functional <adj.> U باصرفه
functional <adj.> U مفید
functional <adj.> U درست
functional <adj.> U اجرا شدنی
functional <adj.> U هدفمند
functional <adj.> U شایسته
functional <adj.> U سودمند
functional U تابعی
functional validation U اعتباریابی کارکردی
functional analysis U آنالیز تابعی [ریاضی]
functional blindness U نابینایی کارکردی
functional defect U نقص کارکردی
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
functional autonomy U خود مختاری کارکردی
functional deafness U ناشنوایی کارکردی
functional programming U برنامه نویسی تابعی
functional maps U نقشههای کارکردی
functional group U گروه عاملی
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional distribution U توزیع اساسی
functional disorders U اختلالهای کارکردی
functional diagram U نمودار وفیفه مندی
functional design U طرح وفیفهای
functional design U طرح وفیفه مندی
functional description U شرح وفیفهای
functional character U دخشه وفیفه بندی
functional fixedness U تثبیت کارکردی
functional specification U مشخصه عملیاتی
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional team U تیم اجرایی
functional team U تیم عمل کننده
functional unit U واحد وفیفه مند
functional unit U واحد در حال کار
functional relationship U رابطه تابعی
functional relation U رابطه تابعی
functional psychosis U روان پریشی کارکردی
functional unit U واحدعملیاتی
functional psychology U روانشناسی کارکردی
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional principle [Technology] U کارکرد
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional principle [Technology] U عاملیت
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
directive effect of functional groups U اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com