English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
functional defect U نقص کارکردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in defect U ناقص
defect U آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
in defect U کم
in defect U دارای کاستی
defect U خطا
defect U عیب و نقص
defect U اهو
defect U کاستی
defect U عیب
defect U نقص
defect U ترک کردن
defect U مرتدشدن
defect U معیوب ساختن
defect description U توضیح اشکال
immune defect U کمبود ایمنی [پزشکی]
defect description U توضیح خرابی
defect description U توضیح مشکل
frenkel defect U زوج فرنکل
frenkel defect U نقص فرنکل
freedom from defect U عاری بودن ازعیب
schottky defect U نقص شوتکی
point defect U نقص نقطهای
insulation defect U نقص عایق بندی
insulation defect U نقص ایزولاسیون
latent defect U عیب ناپیدا
latent defect U نقض پوشیده
lattice defect U نقص شبکه
line defect U دررفتگی
mass defect U نقصان جرم
mental defect U نقص عقلی
option of defect U خیار عیب
freedom from defect U بی عیبی
dislocation defect U نقص جابجایی
deficiency and defect U کسر و نقصان
line defect U نقص خطی
immune defect U نقص ایمنی [پزشکی]
defect description U توضیح نقص
compensation for defect U ارش عیب
conspicuous defect U عیب اشکار
conspicuous defect U نقض مشهود
crystal defect U نقص بلور
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
defect description U توضیح عیب
functional <adj.> U مفید
functional <adj.> U باصرفه
functional <adj.> U بدرد خور
functional <adj.> U به درد بخور
functional <adj.> U اجرا شدنی
functional <adj.> U قابل اجرا
functional <adj.> U هدفمند
functional <adj.> U شایسته
functional <adj.> U درست
functional <adj.> U سودمند
functional <adj.> U قابل استفاده
functional <adj.> U عملی
functional <adj.> U دارای مزیت
functional <adj.> U کارکردی
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional <adj.> U مناسب
functional U تابعی
functional U مربوط به نحوه کار چیزی
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional U رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional U مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional U اصول مبادی
functional U اصلی
functional U اساسی
functional U وابسته به شغل وپیشه
functional U وفیفه دار
functional U تابعی وفیفه مندی
functional U در حال کار
functional U کارکردی
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . U عیب پوشی کردن
functional description U شرح وفیفهای
functional design U طرح وفیفه مندی
functional deafness U ناشنوایی کارکردی
functional character U دخشه وفیفه بندی
functional blindness U نابینایی کارکردی
functional autonomy U خود مختاری کارکردی
functional fixedness U تثبیت کارکردی
functional analysis U آنالیز تابعی [ریاضی]
functional design U طرح وفیفهای
functional diagram U نمودار وفیفه مندی
functional relationship U رابطه تابعی
functional programming U برنامه نویسی تابعی
functional psychology U روانشناسی کارکردی
functional psychosis U روان پریشی کارکردی
functional relation U رابطه تابعی
functional validation U اعتباریابی کارکردی
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
functional unit U واحدعملیاتی
functional unit U واحد در حال کار
functional unit U واحد وفیفه مند
functional team U تیم عمل کننده
functional team U تیم اجرایی
functional specification U مشخصه عملیاتی
functional maps U نقشههای کارکردی
functional group U گروه عاملی
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional disorders U اختلالهای کارکردی
functional distribution U توزیع اساسی
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional finance U سیاست مالی اصولی
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
functional principle [Technology] U کارکرد
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional principle [Technology] U عاملیت
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
directive effect of functional groups U اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com