English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional U وابسته به شغل وپیشه
functional U وفیفه دار
functional U تابعی وفیفه مندی
functional U در حال کار
functional U کارکردی
functional U تابعی
functional U اساسی
functional U اصلی
functional U اصول مبادی
functional U مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional U رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional U مربوط به نحوه کار چیزی
functional <adj.> U کارکردی
functional <adj.> U مناسب
functional <adj.> U عملی
functional <adj.> U قابل اجرا
functional <adj.> U قابل استفاده
functional <adj.> U سودمند
functional <adj.> U درست
functional <adj.> U شایسته
functional <adj.> U هدفمند
functional <adj.> U اجرا شدنی
functional <adj.> U مفید
functional <adj.> U باصرفه
functional <adj.> U دارای مزیت
functional <adj.> U بدرد خور
functional <adj.> U به درد بخور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
functional team U تیم اجرایی
functional specification U مشخصه عملیاتی
functional team U تیم عمل کننده
functional unit U واحد وفیفه مند
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional unit U واحدعملیاتی
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
functional validation U اعتباریابی کارکردی
functional relation U رابطه تابعی
functional analysis U آنالیز تابعی [ریاضی]
functional relationship U رابطه تابعی
functional diagram U نمودار وفیفه مندی
functional design U طرح وفیفهای
functional design U طرح وفیفه مندی
functional description U شرح وفیفهای
functional defect U نقص کارکردی
functional deafness U ناشنوایی کارکردی
functional character U دخشه وفیفه بندی
functional blindness U نابینایی کارکردی
functional autonomy U خود مختاری کارکردی
functional disorders U اختلالهای کارکردی
functional distribution U توزیع اساسی
functional unit U واحد در حال کار
functional psychosis U روان پریشی کارکردی
functional psychology U روانشناسی کارکردی
functional programming U برنامه نویسی تابعی
functional maps U نقشههای کارکردی
functional group U گروه عاملی
functional fixedness U تثبیت کارکردی
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional finance U سیاست مالی اصولی
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
functional principle [Technology] U کارکرد
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional principle [Technology] U عاملیت
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
directive effect of functional groups U اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com