English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
front end processor U پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
processor U کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
processor U پردازنده جانبی مخصوص
processor U پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
i/o processor U پردازنده ورودی و خروجی
processor U پردازندهای که از حافظه جانبی استفاده میکند
processor U به صورت همزمان همزمان کار کند
processor U پردازنده
processor U برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
processor U پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
processor U پردازشگر
processor U تمام کننده
processor U تکمیل کننده
processor U عمل کننده
processor U استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
processor U پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
processor U کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
processor U ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
processor U عمل اورنده
processor U وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
processor U سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
processor U کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
processor U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
processor U وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
processor U ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
processor U که طبق سرعت پردازنده و نه رسانه جانبی تنظیم شده است
processor U سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر
processor U تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
central processor U پردازشگر مرکزی
central processor U پردازنده مرکزی
centarl processor U unit processing central
attached processor U پردازنده الصاقی
attached processor U ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
command processor U سیستم عامل فرمانی
communications processor U پردازنده مخابراتی
communications processor U پردازشگرارتباطات
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
data processor U داده پرداز
food processor U اجزایمخلوطکن
data processor U پردازنده داده ها
down line processor U پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
associative processor U پردازنده انجمنی
array processor U پردازشگر ارایه
language processor U زبان پرداز
parallel processor U پردازنده موازی
peripheral processor U پردازشگر جنبی
post processor U پس پرداز
post processor U پس پردارنده
word processor U کلمه پرداز
satellite processor U پردازشگر پیرو
processor bound U اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
parallel processor U موازی پرداز
macro processor U پردازشگرماکرو
macro processor U درشت پردازشگر
vector processor U پردازنده برداری
language processor U پردازشگر زبان
processor dtate word U کمله وضعیت پردازشگر
sound digitizing processor U گزارهصدایکامپیوتری
raster image processor U پردازشگر تصویر شبکهای
dedicated word processor U کلمه پرداز اختصاصی
back end processor U پردازنده کمکی تک منظوره
input output processor U پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
bit slice processor U پردازشگر قطعه بیتی
data communications processor U پردازنده ارتباطات داده ها
bit slice processor U روش معماری ریزپردازنده ها
communicating word processor U پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
stand alone word processor U کلمه پرداز خودکفا
up front U پیشاپیش
up front U بیعانه
up front U پیش -
up front U از پیش
up front U جلو چشم مردم
up front U در انظار
up front U بیپرده پوشی
up front U رک و راست
up front U رک
to go to the front U داخل جنگ شدن
in front of U در قبال
up front U با صراحت و صداقت
at the front <adv.> U در جلو
at front <adv.> U جلو
up front U چشمگیر
in front <adv.> U در مقابل
at the front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U در مقابل
front U نمای ساختمان
in front <adv.> U جلو
at front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در جلو
at front <adv.> U در جلو
to go to the front U بجبهه رفتن
at the front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U جلو
at front <adv.> U در مقابل
at the front <adv.> U جلو
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
at the front U در جلو
front U فرمان سر روبرو جلو
front U صف پیش
front U جبهه هوا
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U سمت دشمن
front U جبهه
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U بطرف جلو روکردن به
front U نما طرز برخورد
front U منادی جبهه جنگ
front U به جلو
up front <idiom> U روراست ،صحیح
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front U جلو
front U نمای ساختمان
front U نمای جلو
front U پیش
front U در قبال
front U بازی در سانتر
front U جلودار
shirt front U پیش سینه
front flap U زبانهجلویی
shirt front U پیش سینه اهاری
front leg U پایهجلو
wave front U جبهه امواج رادیویی
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front U دید جلو در نقشه برداری
front binding U روپوشجلویی
front board U مقوایجلویی
front brake U ترمزجلو
front crossbar U مانعپیشین
front derailleur U درایلرجلویی
front foil U فلزورقهایجلویی
front footrest U پدالجلویی
front indicator U فشارسنج
front indicator U جلو
front knob U دستگیریجلویی
front lamp لامپ جلو
front tip U آبپاشنوکاتو
front lights U چراغهایجلو
front mudguard U گلگیرجلو
front pipe U لولهجلو
front pocket U جیبجلو
front beam U شاغولجلویی
front apron U جلویکروات
front wheel U چرخجلو
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door U درجلو
the front door U درورد
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front U ماشین تایپ به جلو
water front U جبهه رطوبتی
wave front U جبهه موج
In the front rank. U درصف جلو
front door U دراصلیساختمان
front crawl U شنایکرال
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
front point U میخجلویکفش
sea front U نمای دریایی شهر
shop front U ازاره نمای بنا
front face U سطح برجسته
front end U نرم افزار نهایی
front end U سر جلویی
front drop U پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing U یاطاقان جلو
front axle U اکسل جلو
front face U پیشانی
front grip U گرفتن میله دست مهتابی
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front matter U پیش گفتار
front matter U مقدمه
front lines U خطوط جلو جبهه
front lines U خطوط مقدم
front lines U خط مقدم جبهه
front liner U سانتر فوروارد
front lighting U روشنایی جلو ساختمان
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
fore front U نمای اصلی
front man U جلودار
warm front U جبهه هوای گرم
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners U دونده پیشتاز
front-runner U دونده پیشتاز
front runner U دونده پیشتاز
cold front U پیشان هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
front man U منادی
front man U پیشرو
front rake U زاویه شیب
action front U حاضر به تیر
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page U سرصفحه
front men U پیشرو
front men U منادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com