Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
free field
U
میدان عمل ازاد
free field
U
حوزه ازاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field free emission current
U
جریان صدوری بی میدان
free field format
U
در قالب ازاد میدانی
Other Matches
zero field
U
بی میدان
field
U
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
U
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
U
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
U
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
U
خارج اداره یا کارخانه
field
U
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
U
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
U
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
نوشتن داده روی PROM
field
U
فیلد
zero field
U
بی حوزه
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
zero field
U
میدان صفر
well field
U
حوزه تغذیه کننده چاه
right field
U
سمتراستزمین
field name
U
نام فیلد
to take the field
U
جنگ اغازکردن
field
U
شاخه
[دانشی]
to keep the field
U
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
U
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field
U
رشته
[دانشی]
field
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
U
میدان
field
U
میدان دید
field
U
کارگاه
field
U
پایکار
field
U
بمیدان یا صحرا رفتن
field
U
رشته
field
U
دایره
field
U
دشت کشتزار
field
U
صحرا
field
U
زمین
field
U
زمینه رزمی صحرایی
field
U
میدان رزم صحرا
field
U
دشت
field
U
میدانه
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
U
مشابه 4036
field
U
حوزه
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
U
فرودگاه
field
U
زمین بازی
field
U
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
U
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
having free will
U
ازادکار
i did that of my own free will
U
این کار را کردم
having free will
U
فاعل مختار
free in and out
U
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
i did that of my own free will
U
به میل خود
You are free to go now.
U
اکنون آزادید بروید.
free
<adj.>
U
دست و دلباز
free for all
U
داد وبیداد
free for all
U
زدوخوردهمگانی
free will
U
اختیار
free will
U
اراده ازاد
free will
U
طیب خاطر
free will
U
ازادی اراده
free will
U
اختیاری
free
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
U
موجود در دیسک یا حافظه
free
U
رایگان سخاوتمندانه
free
U
مطلق
free
U
اختیاری مختار
free
U
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
U
مستقل
free
U
حرکت قایق در جلو باد
free
U
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free
U
بازیگر ازاد
free
U
ترخیص کردن میدانی
free
U
بطور مجانی ازادکردن
free
U
مجانی
free
U
رها
free
U
مجاز منفصل
free
U
روا
free
U
جایز
free
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
U
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free-for-all
U
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all
U
مسابقه بین این اسبها
free
U
فاقد
free
U
تحویل
free
U
بخشودن
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
U
ازاد
free
U
ازادکردن
field of play
U
زمین بازی
field order
U
دستورالعمل رزمی
field of play
U
پیست شمشیربازی
field of gravity
U
میدان ثقل
field of honor
U
صحنه دوئل
visual field
U
میدان دید
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
field of view
U
میدان دید
field of view
U
منظره
field of regard
U
میدان دید
field of view
U
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision
U
میدان بینایی
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
field officer
U
افسر رزمی
field officer
U
افسر رسته رزمی
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field order
U
دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea
U
نخود سبز فرنگی
field rheostat
U
رئوستای میدان
field rheostat
U
تنظیم کننده میدان
field rheostat
U
رگولاتورمیدان
field round
U
یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course
U
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
U
جدا ساز میدان
field service
U
خدمات پایکار
field service
U
تعمیر در محل
field service
U
خدمات رزمی
field service
U
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
U
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field regulator
U
تنظیم کننده میدان
field regulator
U
نافم میدان
field rectifier
U
یکسوساز میدان
field piece
U
توپ صحرائی
field player
U
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
U
سر تیر بسیار نازک
field range
U
میدان تیرجنگی
field pole
U
قطب میدان
field privilege
U
امتیاز فیلد
field radio
U
بی سیم صحرایی
field radio
U
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
U
میدان تیر رزمی
field ration
U
جیره صحرایی
field ration
U
جیره رزمی
field shop
U
کارگاه صحرایی
field exciation
U
تحریک میدان
field goal
U
گل
field goal
U
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
field grade
U
افسر ارشد ارتش
field grade
U
رده رزمی
field grade
U
افسر ارشد درجه افسر ارشدی
field gun
U
توپ صحرایی
field gun
U
توپ رزمی
field hokey
U
هاکی روی چمن
field house
U
ورزشگاه سرپوشیده
field house
U
تالار سرپوشیده بزرگ
field intensity
U
شدت میدان مغناطیسی
field goal
U
گل از راه دور
field glass
U
عدسی درونی دوربین یاذره بین
field excitation
U
تحریک میدان
field exercise
U
تمرین رزمی
field exercise
U
خدمات صحرایی
field exercise
U
تمرین صحرایی
field expedient
U
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
field flux
U
شاره میدان
field force
U
نیروی میدانی
field form
U
نمودار میدان
field frequency
U
بسامد میدان
field games
U
بازیهای میدانی
field glass
U
دوربین صحرایی
field intensity
U
شدت میدان
field mouse
U
موش صحرائی
field notes
U
یادداشتهای صحرایی
field of action
U
میدان اثر
field of application
U
میدان کاربرد
field of attention
U
میدان توجه
field of battle
U
میدان جنگ
field of battle
U
میدان رزم
field of consciousness
U
میدان هشیاری
field of fire
U
میدان تیر
field of fire
U
میدان اتش
field of force
U
میدان نیرو
field mark
U
نشان میدان
field manual
U
ائین نامه صحرایی
field judge
U
داور میدان
field kitchen
U
اشپزخانه صحرایی
field laboratory
U
ازمایشگاه صحرایی
field length
U
درازای میدان
field line
U
خط میدان
field magnet
U
میدان مغناطیسی
field magnet
U
اهنربای مولد
field magnet
U
اهنربای میدان
field maintenance
U
نگهداری صحرایی
field maintenance
U
نگهداری در صحرا
field manual
U
دستور رزمی
field of force
U
میدان نیروی مغناطیسی
field shop
U
تعمیرگاه صحرایی
series field
U
میدان زنجیری
pickup field
U
زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
phenomenal field
U
میدان پدیداری
perceptual field
U
میدان ادراکی
order off the field
U
حکم خروج
oil field
U
زمین نفت خیز
oil field
U
کان نفت
mine field
U
ناحیه مین گذاری شده دردریا
memo field
U
فیلدی در پایگاه داده یا پنجره متن در یک برنامه کاربردی که به کاربر امکان افزودن دستورات یا ماکرو درباره ورودی میدهد
maxwell field
U
میدان ماکسول
maxwell field
U
میدان ماکسولی
mallet field
U
زمین چوگان
pickup field
U
محوطه سوار شدن درهواپیما
play the field
U
شرط بندی روی همه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com