English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
four wheel brake U ترمز چهار چرخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
brake wheel U ترمز چرخها
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
hand brake wheel U چرخترمزدستی
brake wheel U چرخ دندانه دار
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] U بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
brake U ضامن
d.c. brake U ترمز جریان دائم
brake U ترمزکردن
brake U قطع درگیری
brake U درختستان
brake U بیشه
brake U ترمز
brake U عایق مانع
brake U ترمز کردن
electric brake U ترمز برقی
electric brake U ترمز الکتریکی
electromagnetic brake U ترمز مغناطیسی
brake weight U لنگر
brake shoe U کفشک ترمز
emergency brake U ترمز اضطراری
brake valve U سوپاپ ترمز
steam brake U ترمز بخاری
disc brake U ترمز صفحهای
disc brake U ترمز دیسکی
cane brake U نیزار
cane brake U نیستان
aerodynamic brake U ترمزهوایی
brake cable U سیمترمز
brake caliper U لنتترمز
brake handle U ترمزدستی
cane brake U نوعی ازعلف
brake hose U شلنگترمز
brake lever U سطحترمز
brake pad U لایهترمز
brake pedal U ترمزپدال
brake van U عایقواگن
chain brake U عایقزنجیر
hoist brake U ترمز نقاله
hub brake U ترمز چرخ
power brake U ترمز سروو
internal brake U ترمز داخلی
leaf brake U خم کن
rear brake U ترمزعصبی
magnetic brake U ترمز مغناطیسی
muzzle brake U دافع دهانه
hand brake U ترمز دستی
front brake U ترمزجلو
rock brake U بسفایج معمولی
foot brake U ترمز پایی
drum brake U ترمزحلقوی
dynamic brake U ترمزدینامیکی
gear brake U ترمز سیستم انتقال
brake lights چراغ های ترمز
brake fluid U روغن ترمز
prony brake U لگام پرونی
prony brake U ترمز پرونی
prony brake U مهار پرونی
muzzle brake U شعله پوش لوله توپ
brake rigging U اتصالات ترمز لوکوموتیو تقویت کنندههای ترمزلوکوموتیو
brake pressure U نیروی ترمز
brake collar U رینگ ترمز
brake horsepower U توان حقیقی مهاری
brake horsepower U نیروی ترمز
brake horsepower U توان مفید
air brake U ترمز کمپرسی
brake lining U مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
brake lining U لنت ترمز
steering brake U قفل فرمان خود روشنی دار
air brake U ترمز هوایی
air brake U ترمز بادی
press brake U پرس خمشی
brake wheels U چرخ های دندانه دار
emergency brake equipment U تجهیزات ترمز اضطراری
air brake pressurizer U فشرنده هوا
back pedalling brake U ترمز مسیر ازاد
trailer brake valve U سوپاپ ترمز تریلر
rear brake pedal U پدالترمزانتهایی
trailer brake system U دستگاه ترمز تریلر [فناری خودرو]
flexible brake tubing U لوله قابل انعطاف ترمز
brake lifting magnet U ترمز مغناطیسی اسانسور
foot brake pedal U پدال ترمز
load reaction brake U ترمز فشار باد
front brake lever U اهرم ترمزجلو
hand brake lever U اهرم ترمز دستی
back pedalling brake U ترمز باگردش ازاد
brake expander cam U بادامک ترمز
brake piston cup U رینگ پیستون ترمز
brake shoe ring U رینگ کفشک ترمز
air brake handle U دستهترمزهوایی
to cut brake or beat a r U گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
brake expander mechanism U مکانیزم انبساط ترمز
brake shoe carrier U نگهدارنده کفشک ترمز
brake mean effective pressure U مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
brake actuating lever U اهرم ترمز
brake cross shaft U محور ترمز
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
air brake pressure gage U مانومتر با ترمز هوایی
hand brake gear housing U دستهترمزموتورکابین
hand brake winding lever U سطحپیچاپیچترمزدستی
wheel U گردش ناو
wheel U چرخ طایر
wheel U گرداندن
wheel U چرخیدن
fifth wheel U چرخپنجم
wheel U رل ماشین
wheel U چرخش
wheel U دور
wheel U چرخ
wheel U جاروب کردن با پا
to take the wheel U پشت رل نشستن
third wheel U سومینچرخدنده
fifth wheel U جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel U اتحادیه ورزشی
four wheel U چهارچرخه
wheel U چرخ نخ ریسی
wheel well U محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel U چرخ سمباده
wheel U دوک نخ ریسی
be a fifth wheel <idiom> U آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
wheel U ساسایی
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
He's a fifth wheel. U او [مرد] آدم زایدی است.
hand-wheel U چرخدستی
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel pressure U فشار چرخ
front wheel U چرخجلو
wheel puller U چرخ کش
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel spanner U چرخ کش
wheel shaft U میله چرخ
catherine wheel U رجوع شود به pinwheel
large wheel U چرخبزرگ
worm wheel U پیچ حلزونی
worm wheel U چرخ دنده حلزونی
banding wheel U چرخهچرخنده
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke U پره چرخ
centre wheel U چرخهمیانی
chain wheel A U زنجیریچرخهیA
chain wheel B U زنجیریچرخهیب
drive wheel U چرخدنده
wheel printer U چاپگر چرخ دوار
wheel wright U چرخ ساز
escape wheel U دندهخلاص
fourth wheel U چهارمینچرخهای
adjustment wheel چرخ متحرک
worm wheel U دنده کرمی شکل
wheel barrow U فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel U دماغه
dog-wheel U استوانه
cathedrian wheel U پنجره چرخی
spinning wheel U چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel barrow U فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
toothed wheel U چرخ دندانه دار
cogged wheel U چرخ دندانه دار
cog wheel U چرخ دنده
cogged wheel U چرخ دنده
wheel gloves U دستکش رانندگی
wheel brace U آچار چرخ خودرو
wheel wrench U آچار چرخ خودرو
wheel head U سرچرخدنده
wheel cylinder U سیلندرچرخدنده
wheel chock U مانعچرخ
turning wheel U چرخهسفالگری
tracing wheel U چرخهترسیم
striker wheel U چرخهضارب
spoked wheel U چرخاسبوکد
rotating wheel U چرخهدوار
press wheel U چرخفشار
pitch wheel U چرخکوککردن
modulation wheel U چرختعدیلصدا
wheel tractor U فرمانتراکتور
wheel trim U قالپاق
wheel and deal <idiom> U
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel U چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel U چرخ آهنگری شده
steered wheel U چرخ هدایت شده
cast wheel U چرخ ریختگی
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel U چرخی که در دو جهت بگردد
main wheel U چرخاصلی
magnet wheel U چرخ گردنده
fly wheel U چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel U چرخ لنگر فلایول
fly wheel U چرخ لنگر
fly wheel U چرخ طیار
ferris wheel U چرخ فلک
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel U چرخ سمباده
driving wheel U چرخ گرداننده
driving wheel U چرخ محرک
free wheel U حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel U چرخ دندانه دار
gear wheel U چرخ دنده
impluse wheel U چرخ فشار مستقیم
idler wheel U چرخ طیار
idler wheel U چرخ هرزگرد
idler wheel U چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com