English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
force displaced in parallel U [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
displaced U جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displaced U شدن
displaced U جابجاکردن جانشین
displaced U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced U جابجا کردن
displaced U جانشین شدن
displaced aggression U پرخاشگری جابجاشده
displaced persons U تبعیدیان
displaced persons U اشخاص پناهنده
displaced person U ادم تبعیدی
Force is the answer to force. <proverb> U جواب زور را زور مى دهد .
parallel U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel U بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallel U داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel U مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallel U که همزمان ارسال می شوند
parallel U ارسال داده بین دو وسیله چندبیتی
parallel U داده ورودی یا خروجی از کامپیوتر به صورت موازی
parallel U مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel U چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
is not parallel to U مساوینیست
is parallel to U مساویاست
without parallel U بی مانند بی نظیر
parallel U که دو یا چند پردازنده همزمان یک یا چند موضوع داده کار می کنند. 2-دو یا چند بیت کلمه ارسالی روی خط جداگانه در یک زمان
parallel U 1-
parallel U تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel U آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallel U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel U تعداد وسایل جانبی که به صورت موازی به یک باس وصل هستند
parallel U ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallel U وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
parallel U همگام قرینه
parallel U همتا
parallel U شنت
parallel U همزمان
parallel U موازی کردن برابر کردن
parallel U برابر خط موازی
parallel U متوازی
parallel U موازی
parallel U انشعاب
parallel U کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallel U که همزمان ارسال شود
parallel U داده ارسالی بین دو وسیله چندبیتی .
parallel U خط ارسال که داده موازی را کنترل میکند
parallel U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel U تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel U وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و داده سریال ارسال میکند
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U نظیر مطابق بودن با
parallel U همسو
parallel U موازی کردن اسکیها
parallel connection U اتصال موازی
parallel circuit U مدار موازی
parallel clamp U گیره پیچی موازی
axially parallel U موازی محوری
axially parallel U در راستای محوری
parallel computer U کامپیوتر موازی
parallel circuit U مدار شنتی
parallel cells U یاختههای موازی
parallel bars U میلههای پارالل
parallel series U مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
parallel perspective U پرسپکتیو همرو یا موازی
parallel access U با دست یابی موازی
parallel access U دستیابی موازی
parallel adder U افزایشگر موازی
parallel adder U جمع کننده موازی
parallel aerofoil U ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
parallel bars U مانع در پرش اسب
bit parallel U طراحی و یا بکارگیری تکنیک انتقال موازی
parallel conversion U تبدیل موازی
connect in parallel U بطور موازی اتصال دادن
parallel reading U خواندن موازی
parallel ruler U خط کش موازی
parallel run U اجرای موازی
parallel sheaf U مروحه موازی
to decline from the parallel U از حالت موازی خارج شدن
parallel storage U انباره موازی
parallel storage U انبارش موازی
parallel system U شبکه موازی
parallel tests U ازمونهای همتا
parallel transmission U انتقال موازی
parallel transmission U ارسال موازی
parallel column U ستونهای موازی
parallel processor U پردازنده موازی
parallel processor U موازی پرداز
parallel feed U خورد موازی
parallel interface U رابط موازی
parallel items U سوالهای همتا
parallel transmission U مخابره موازی
parallel law U قانون توازی
parallel operation U عمل موازی
parallel operation U عملکرد موازی
parallel operation U عملیات موازی
parallel port U درگاه موازی
parallel printer U چاپگر موازی
parallel printing U چاپ موازی
two parallel lines U دو خط موازی
parallel processing U پردازش موازی
running in parallel U پردازش موازی
parallel bars U پارالل ژیمناستیک
uneven parallel bars U پارالل زنان
parallel resonant circuit U مدار همنوای موازی
parallel search storage U انباره جستجوی موازی
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
parallel input output U ورودی و خروجی موازی
parallel gap welder U جوشگر شکاف موازی
series parallel connection U اتصال سری- موازی
random parallel tests U ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
parallel trussed girder U تیر شبکهای موازی
series parallel dimming U اتصال زنجیری- موازی لامپها
retrospective parallel running U اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
series parallel connection U اتصال زنجیری- موازی
ball and parallel roller bearings U یاطاقان غلطکی
came into force U مجری شدن
force U مجبور کردن
force U بازور جلو رفتن تحمیل
force U بیرون کردن
by force of U بضرب
force U نیروی نظامی
by force U بجبر
by force U جبرا
force U وادار کردن
by force U بزور
force U راندن
force U بی عصمت کردن
force U بردار نیرو
force U زور
force U نیرو
to come into force U مجرایامعمول شدن
force U جبر
force U عنف
force U نفوذ
force U قوا
force U عده
force U شدت عمل
force U خشونت نشان دادن
force U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force U مسلح کردن
force U مجبورکردن بزورگرفتن
force U بزور بازکردن
by force U عنفا
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
force U نافذ
force U شروع به عمل یا کار
force U کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
p force U نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force U قدرت
force U تحمیل کردن
force U فشار دادن
force U یکان قسمت نظامی
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U پاس بی هدف
force U تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force U مجبورکردن
in force U دارای اعتبار
in force U مجری
moment of force U گشتاور نیرو
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
psychic force U قوه روحی
m day force U نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
net force U نیروی برایند
net force U نیروی خالص
propelling force U نیروی پیشران
reaction force U نیروی عکس العمل
reconnaissance in force U شناسایی با رزم
reserve force U نیروی احتیاط
repulsion force U نیروی دافعه
reflex force U نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex force U فشارعکس العمل
reflex force U نیروی عکس العمل
moment of a force U گشتاور یک نیرو
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
lorentz force U نیروی لورنتس
pound force U پوند نیرو
magnemotive force U نیروی مغناطیسرانی
mechanized force U نیروی مکانیزه
osmotic force U نیروی راند
osmotic force U نیروی اسمزی
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
normal force U نیروی عمودی
normal force U تلاش عمودی
measure of one's force U میزان نیروی شخص
magnetomotive force U نیروی محرکه مغناطیسی
nonaxial force U نیروی غیرمحوری
magnetizing force U شدت مغناطیس کنندگی
resutant force U نیروی خالص
magnetizing force U شدت میدان مغناطیسی
resutant force U نیروی برایند
peace force U نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
magnetizing force U نیروی مغناطیسی کننده
magnetic force U نیروی مغناطیسی
psychic force U نیروی روحی
force-fed U واخوراندن
tour de force U کار دشوار
labour force U مردمیکهتوانائیکارکردندارند
The regulations in force . U مقررات جاری
To use force(violence) U اعمال زور کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com