Perdic | floating point | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 214 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	floating point U	با ممیز شناور
	floating point U	ممیز شناور
	floating point U	ممیز شناور [ریاضی]

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	floating point arithmetic U	حساب ممیز شناور
	floating point basic U	نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
	floating point calculation U	محاسبات اعداد نمایی یا علمی
	floating point constant U	ثابت ممیز شناور
	floating point notation U	نشان گذاری با ممیز شناور
	floating point number U	عدد با ممیز شناور
	floating point operation U	عملیات ممیز شناور
	floating point operation U	عملکردبا ممیز شناور
	floating point representation U	نمایش با ممیز شناور
	floating point rutine U	روال ممیز شناور
	floating point number U	اعداد ممیز شناور [ریاضی]
Other Matches

	floating U	متغیر
	floating U	جابجا شده
	floating U	فاقدوسیله اتصال
	floating U	متحرک برروی اب
	floating U	شناوری
	floating U	شناور
	floating U	محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
	floating U	متحرک
	floating U	سیال مواج
	floating U	غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
	floating U	عمل ریاضی روی عدد اعشاری
	floating U	عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
	floating U	UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
	floating U	عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
	floating U	نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
	floating U	پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
	floating U	مواج
	floating U	علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
	floating U	نوک پرواز کننده
	floating U	اضافی
	floating U	لیسه کردن
	floating U	غوطه ور
	floating U	صاف کردن
	floating fender U	زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
	floating cargo U	باری که دردریا است
	floating capital U	سرمایه متحرک
	floating cargo U	باری که باکشتی حمل میشود
	floating fundation U	پی شناور
	floating charactep U	دخشه شناور
	floating crane U	جرثقیل متحرک
	floating debt U	بدهی متغیر
	floating dock U	حوضچه شناور تعمیر کشتی
	floating dock U	حوض شناور
	floating drydock U	حوضچه شناور خشک
	floating aquatics U	ابزیان شناور
	floating bridge U	پل متحرک موقتی
	floating bearing U	یاطاقان نوسان دار
	floating head U	تیغهمسطح
	floating bridge U	پل شناور
	floating audress U	نشانی شناور
	floating axle U	محور نوسان
	floating base U	پایگاه شناور دریایی
	floating base U	ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
	floating battery U	باتری ذخیره
	floating sleeve U	آستینبلندآزاد
	floating reamer U	برقو یا جدار تراش متحرک
	floating rib (2) U	دندهآزادجناقسینه
	floating population U	جمعیتشناور
	floating voter U	فردیکهبههیچحزبسیاسیمتکینیست
	floating roof U	سقفشناور
	floating grid U	شبکه شناور
	floating mine U	مین سطحی
	floating policy U	بیمه نامه متغیر
	floating tool U	ابزار متحرک
	floating screed U	شمشه گچی
	floating ribs U	دندههای ازاد
	floating reticle U	تار موی مواج زاویه یاب یا دوربین
	floating reticle U	عدسی مواج
	floating reserve U	احتیاط سیال
	floating rates U	نرخهای بارهای دریایی
	floating reserve U	نیروی ذخیره احتیاط متحرک
	floating mine U	مین شناور
	floating mastic U	ملاط قیری
	floating mark U	نقاط ایستگاه برجسته بینی
	floating gyro U	ژایرو شناور
	floating harbour U	لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
	floating trade U	تجارت دریایی
	floating island U	جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
	floating kidney U	کلیه متحرک
	floating light U	کشتی فانوس دار
	floating light U	انبان شناورچراغ دار
	floating lines U	خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
	floating lines U	خطوط مواج عکس هوایی
	floating mark U	نقاط مواج عکس هوایی
	to stay floating U	معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
	floating tool holder U	ابزارگیر متحرک
	free floating anxiety U	اضطراب فراگیر
	floating-roof tank U	مخزنسقفشناور
	floating exchange rate U	نرخ متغیرارز
	floating exchange rate U	نرخ شناور ارز
	floating pontoon bridge U	پل پونتون
	floating rate of exchange U	نرخ شناور ارز
	point-to-point connection U	اتصال نقطه به نقطه
	point to point network U	شبکه نقطه به نقطه
	point to point line U	خط نقطه به نقطه
	0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U	صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
	off the point U	بدون اینکه وابستگی داشته باشد
	point four U	چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
	not to the point U	خارج از موضوع
	off the point U	بطور بی ربط
	off to a point U	باریک شده نوک پیدامیکند
	not to point U	بیرون از موضوع
	The point is that… U	چیزی که هست
	let point U	امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
	beside the point <idiom> U	مسائل حاشیهای
	point four U	اصل چهار
	come to the point <idiom> U	به نکتهاصلی رسیدن
	point out <idiom> U	توضیح دادن
	near point U	نقطه نزدیک
	on the point of going U	در شرف رفتن
	point four U	رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
	in point U	مناسب
	in point U	بجا
	zero point U	نقطه صفر
	way point U	ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
	to the point U	بجا
	to the point U	مربوط بموضوع
	to come to a point U	باریک شدن
	to come to a point U	بنوک رسیدن
	three point U	فن 3 امتیازی کشتی
	off the point U	بطور نامربوط
	zero point U	نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
	point to point U	نقطه به نقطه
	point to point U	پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
	point to point U	را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
	point to point U	1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
	not to point U	پرت بیجا
	try for point U	تلاش برای کسب امتیاز
	in point U	در خور
	far point U	برد بینایی
	point U	قطبهای باطری یاپلاتین
	point U	نشان میدهد
	point U	که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
	point U	نقط ه
	point U	جهت مرحله
	point U	حد
	point U	نقطه گذاری کردن
	point U	محل مرکز
	point U	مقصود
	point U	محل یا موقعیت
	point U	باریک کردن
	point U	سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
	point U	اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
	point U	اصل
	point U	نقطه نوک
	to point to something U	به چیزی اشاره کردن
	point U	درصد
	to let it get to that point U	اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
	point U	نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
	point U	مرکز راس حد
	point U	هدف گیری کردن
	point U	دماغه
	point U	محل شروع چیزی
	to point to something U	به چیزی متوجه کردن
	point U	نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
	Now he gets the point! <idiom> U	دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
	point U	ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
	One point for you. U	یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
	point U	نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
	point U	محل
	point U	سر
	point U	مرحله قله
	point U	پایان
	point U	تیزکردن
	point U	هدف
	point U	گوشه دارکردن
	point U	نوکدار کردن
	point U	نوک گذاشتن
	point U	خاطر نشان کردن
	point U	مسیر
	point U	نقطه
	point U	نکته
	point U	نوک
	point U	ماده اصل
	point U	موضوع
	point U	جهت
	point U	درجه امتیاز بازی
	point U	نمره درس پوان
	point U	نشان دادن
	point U	نقطه گذاری کردن ممیز
	point U	اشاره کردن
	point U	متوجه ساختن
	the point is U	اصل مطلب این است
	point U	پوینت
	point U	رسد نوک
	point U	امتیاز
	point U	به سمت متوجه کردن
	point U	نشانه روی کردن
	point U	راس
	point style U	شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
	point of support U	تکیه گاه
	point spread U	امتیاز قابل انتظار
	point of symmetry U	نقطه تقارن
	point size U	برای اندازه گیری نوع یا متن
	point of weld U	نقطه جوش
	point operation U	عمل نقطهای
	point particle U	ذره نقطهای
	point of tow U	نقطه یدک ناو یا قایق
	symmetry point U	نقطه تقارن
	point plotting U	رسم نقطه
	point protector U	سرمداد
	point protector U	چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
	point race U	مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
	point scale U	مقیاس امتیازی
	point size U	اینچ
	point system U	شرط بندی براساس امتیاز
	point target U	هدف کوچک
	point target U	اماج نقطهای
	projection of a point U	تصویر نقطه
	the salient point <idiom> U	اصل مطلب