Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
five-o'clock shadow
U
ته ریش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shadow
U
سایه
shadow
U
فل
shadow
U
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow
U
پنهان کردن
shadow
U
هواپیمای یدک کش
shadow
U
شبح سایه
shadow
U
چسبیدن به حریف
shadow
U
شدو سایه
shadow
U
بحریف خیالی مشت زدن
drop shadow
U
سایه برجسته
half shadow
U
نیم سایه
mirror writing shadow reading
U
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
shadow ball
U
تمرین گوی اندازی
shadow factor
U
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
shadow factor
U
ضریب انحراف سایه
shadow mask
U
صفحه مشبک
shadow memory
U
جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
shadow memory
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory
U
حافظه ثانوی موقت
shadow memory
U
شبه حافظه
shadow page
U
جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
shadow page
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow play
U
نمایش سایه ها
shadow play
U
نمایش ارواح
shadow price
U
قیمت سایهای
shadow price
U
شبه قیمت قیمت ضمنی
shadow printing
U
چاپ سایهای
shadow RAM
U
روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
shadow RAM
U
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
shadow ROM
U
حافظه مجازی فقط خواندنی
shadow tuning indicator
U
میزان نمای سایهای
shadow zone
U
منطقه کور عمق اب
thermal shadow
U
سایههای حرارتی
thermal shadow
U
سایه روشن حرارتی
wind shadow
U
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
eye-shadow
U
سایهی چشم
To cast a shadow.
U
سایه انداختن
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
To shadow someone.
U
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
To cast a shadow .
U
سایه انداختن
Catch not at the shadow and lase the substance.
<proverb>
U
به فرع نپرداز که اصل را از دست دهى.
He fight with his shadow.
<proverb>
U
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow.
U
این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
to be afraid of one's own shadow .
از سایه خود هم ترسیدن .
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
U
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
o'clock
U
ساعت از روی ساعت
four o'clock
U
گل لاله عباسی
four o'clock
U
لاله عباسی
three second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
the two o'clock d.
U
توزیع ساعت دو
clock
U
ساعت
clock
U
زمان
four o'clock
U
ساعت چهار
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
U
زمانگیری
clock
U
سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock
U
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
U
وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock
U
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
U
تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock
U
خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
U
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
U
ساعت
clock
U
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
U
ساعت ورزشگاه
clock
U
سنجیدن باساعت
clock
U
تپش زمان سنجی ساعت
clock
U
زمان سنج
at eight o'clock
U
در ساعت هشت
round-the-clock
U
بیست و چهار ساعته
round-the-clock
شبانه روزی
The clock has stopped.
U
ساعت دیواری خوابیده است
biological clock
U
زیستآهنگ
biological clock
U
زیست گشت
biological clock
U
ساعت زیستی
cuckoo clock
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
grandfather clock
U
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
twentyfour second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
tower clock
U
برج ساعت
time clock
U
گاه ساعت
round-the-clock
U
روز و شب
round-the-clock
U
لاینقطع
to clock in
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
round the clock
U
۲۴ ساعته
set the clock
U
ساعت را تنظیم کردن
face of the clock
U
صفحه ساعت
wall clock
ساعت دیواری
This is a self - winding clock .
U
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
work against the clock
U
بکوب کار کردن
to clock out
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
clock timer
U
زمانموردنظر
clock operator
U
تنظیمکنندهوقت
round-the-clock
U
پیوسته
five-o'clock shadows
U
ته ریش
time clock
U
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
electric clock
U
ساعت الکتریکی
delta clock
U
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
physiological clock
U
ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
relocation clock
U
دایره تنظیم تیر
relocation clock
U
دایره تنظیم هدف
roller clock
U
چشمی بسته قرقره دار
clock work
U
چرخهای ساعت
clock track
U
شیار زمان سنجی
military clock
U
ساعت یا وقت نظامی
master clock
U
زمان سنج اصلی
master clock
U
شاه زمان سنج
effectiveness clock
U
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
digital clock
U
ساعت رقمی
digital clock
U
زمان سنج رقمی
game clock
U
ساعت ورزشگاه
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
internal clock
U
ساعت داخلی
lady clock
U
کفشدوز
lady clock
U
پینه دوز
clock stagger
U
رتبه زمان سنجی
clock speed
U
سرعت ساعت
clock signal
U
علامت زمان سنجی
shot clock
U
ساعت مسابقه
chess clock
U
ساعت شطرنج
clock method
U
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock maker
U
ساعت ساز
clock interrupt
U
وقفه زمان سنجی
atomic clock
U
ساعت اتمی
clock generator
U
مولد زمان سنجی
clock frequency
U
بسامد زمان سنجی
clock pulse
U
تپش زمان سنجی
alarum clock
U
خیزانک
clock paradox
U
پارادکس زمانی
clock generator
U
ساعت زا
clock skew
U
اریب زمان سنجی
clock rate
U
نرخ زمان سنجی
alarum clock
U
ساعت شماطهای
alarm clock
U
ساعت شماطهای
The plane to ... departs at ... o'clock.
U
هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
to advance the hand of a clock
U
عقربه ساعت را جلو کشیدن
to clock on
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
Please don't wake me until 9 o'clock!
U
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock off
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
horizontal clock system
U
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
selective clock stetching
U
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
turn the clock back
<idiom>
U
زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock.
<proverb>
U
هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
clock code position
U
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
Does this clock keep good time?
U
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
clock calendar board
U
تخته ساعت / تقویم
the clock was put back
U
عقربههای ساعت را عقب بردند
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
weight-driven clock mechanism
U
مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock).
U
روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
U
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com