Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fire direction center
U
مرکز هدایت اتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direction center
U
مرکز هدایت عملیات
direction center
U
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
air defense direction center
U
مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
fire direction
U
هدایت کردن اتش
direction of fire
U
سمت تیر
fire direction
U
هدایت اتش
fire direction net
U
شبکه هدایت اتش
fire direction net
U
شبکه مخابراتی هدایت اتش
center fire
U
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center to center method
U
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
direction
U
امتداد
direction
U
مسیر هدایت کردن
direction
U
دستورالعمل جهت
direction
U
گرا
direction
U
کارگردانی
direction
U
راستا
direction
U
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
self direction
U
خودفرمان
direction
U
سرپرستی
direction
U
سمت بافت
direction
U
جهت خواب فرش
direction for use
U
دستوراستعمال
direction
U
هدایت رهبری
direction to be followed
U
جهتحرکت
direction
U
هدایت
X direction
U
حرکت افق
direction
U
سازمان دهی یامدیریت
direction
U
دستور
direction
U
رهبری
direction
U
اداره جهت راه
direction
U
مسیر
direction
U
ارشاد
direction
U
سمت
Y direction
U
حرکت عمودی
direction
U
سو
direction
U
جهت
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
U
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
bearing direction
U
جهت قرار گرفتن یاطاقان
direction of points
U
جهتیاب
direction of attack
U
سمت حمله
direction of attack
U
سمت تک
direction of a current
U
current a of set
direction indicator
U
دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction finder
U
سمت یاب
in the opposite direction.
U
در جهت مخالف
direction indicator
U
دستگاه جهت نمایی
direction finding
U
جهت یابی
cutting direction of a saw
U
جهات برش اره
direction of thread
U
سوی پیچش پیچ
stage direction
U
کاگردانی
stage direction
U
مدیریت
the direction to mecca
U
قبله
flow direction
U
جهت گردش
fighter direction
U
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
direction of Mecca
U
بهجهتمکه
field direction
U
جهت میدان
direction rectifier
U
یکسوکننده سمتی
In the opposite direction .
U
درجهت مخالف
direction peg
U
میخ نشانه
direction of thread
U
جهت پیچ
direction finding
U
جهت یابی کردن
direction finding
U
سمت یابی کردن
reaction direction
U
جهتواکنش
main direction
U
جهت اصلی
art direction
U
دکور
compass direction
U
سمت قطب نما
magnetic direction
U
جهت مغناطیسی
direction finder
U
جهت یاب
art direction
U
آرایش
art direction
U
ترکیب
direction board
U
پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
wind direction
U
جهتوزشباد
instrument direction
U
سمت زاویه یاب
instrument direction
U
سمت اندازه گیری شده
direction finder
U
جهت یاب خودکار
direction finder
U
جهتیاب
compass direction
U
جهت قطبنمای مغناطیسی
compass direction
U
گرای مغناطیسی
art direction
U
شکل بندی
direction finder
U
دستگاه جهت یاب
direction finder
U
جهت یاب رادیویی
direction finder
U
راستایاب
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
direction board
U
صفحه سمت نما
three dimensional direction finding
U
جهت یابی فضایی
current direction indicator
U
دستگاه نشاندهنده جهت جریان
wind direction and speed
U
جهتوسرعتوزشباد
automatic direction finder
U
جهت یاب اتوماتیک
direction finding station
U
پست جهت یابی
direction finding aerial
U
انتن جهت یابی
rotation in a clockwise direction
U
گردش به راست
ina northerly direction
U
سوی شمال
in a south easterly direction
U
از جهت جنوب خاور
radio direction finding
U
جهت یابی بی سیم
rotation in a clockwise direction
U
گردش در جهت عقربه ساعت
ina northerly direction
U
بطرف شمال شمالا
radio direction finding
U
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
maximum direction finding
U
جهت یابی حداکثر
magnatic direction indicator
U
دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
The aircrafts was flying in a northerly direction.
U
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
high frequency radio direction finding
U
جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
center
U
متمرکز کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
U
متمرکز نقطه اتکاء
center
U
نقطه گره
center
U
نقط ه میانی چیزی
center
U
گروه مرکزی
center
U
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
U
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
U
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
U
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
U
میان
off center
U
خارج از مرکز
center
U
مرکز
center
U
وسط ونقطه مرکزی
center
U
درمرکز قرارگرفتن
center
U
تمرکز یافتن
center
U
مجمع
center
U
کیان
center
U
سانتر
off-center
<idiom>
U
عجیب وغریب
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center of impact
U
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of burst
U
مرکز ترکش گلوله
center mark
U
مرکز سوراخ
center sleeve
U
مرکز مجوف
center of buoyancy
U
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
center of buoyancy
U
مرکز تعادل شناوری
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
center line
U
مرکزدوران
center line
U
خط صفر
center line
U
خط وسط زمین
center line
U
خط میانی زمین
center of burst
U
مرکزاصابت گلوله
center of dispersion
U
مرکز پراکندگی
center of gyration
U
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
local center
U
مرکز محلی
luminescent center
U
هسته لومینسانس
center of gravity
U
مرکزگرایی
center of gravity
U
گرانیگاه
center of gravity
U
مرکز ثقل
center of distribution
U
مرکز پخش
center of dispersion
U
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center line
U
خط مرکز
inversion center
U
مرکز وارونگی
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
computer center
U
مرکز کامپیوتر
detention center
U
بازداشتگاه
information center
U
مرکز اطلاعات
community center
U
مرکزاجتماع
community center
U
ساختمان محل انجمن
communication center
U
مرکزارتباطات
communication center
U
مرکز مخابرات
dead center
U
نقطه مرگ
computing center
U
مرکز محاسبات
convalescent center
U
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
U
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
U
مرکزکنترل
control center
U
مرکز کنترل عملیات
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
U
تمرکز هزینه
wheel center
U
مرکز چرخ
data center
U
مرکز داده ها
data center
U
مرکز داده
cost center
U
مرکز هزینه زا
dead center
U
مرکز سکون و بی حرکتی
information center
U
مرکز جمع اوری اطلاعات
chiral center
U
مرکز کایرال
center web
U
مرکز چرخ
center piece
U
میانه
center piece
U
قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust
U
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center
U
مرکز تقارن
center of symmerty
U
مرکز تقارن
center of resistance
U
مرکز مقاومت
diffracting center
U
مرکز پراشنده
center of pressure
U
مرکز فشار
center of mass
U
مرکز جرم
center of mass
U
مرکز حجم هدف
center of mass
U
مرکز هیولای هدف
center punch
U
سنبه نشان
center punch
U
مرکز سوراخ
center web
U
هسته
vasoconstrictor center
U
مرکز انقباض عروق
center stripe
U
خط میانی زمین
center strop
U
نوار پهن تور تنیس
center strap
U
نوار پهن تور تنیس
center spuare
U
زاویه تمرکز
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve
U
مرغک ماشین تراش
center wing
U
بال میانی
center section
U
بال میانی
center punch
U
مرکز منگنه
center of mass
U
مرکز هدف
center line
U
اسه
battery center
U
مرکز اتشبار
reserve center
U
مرکز احتیاط
reserve center
U
مرکز اموزش احتیاط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com