English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
player U بازیکن
player U بازیگر
player U هنرپیشه بازیکن ورزشی
player U بازیکن
player U نوازنده
cricket player U بازیکنگریکت
player [American E] U مشتاق زن
CD/ROM player U محلقرارگرفتنسیدی
tennis player U بازیکنتنیس
He is an excellent player. U عالی بازی می کند ( ورزش )
ball player U بازیگر با توپ
record player U گرامافون
player [American E] U مرد زن پرست
player [American E] U مردلاس زن
player [American E] U زن دنبال کن
to be sidelined [player] U از بازی یا معرکه خارج شدن [ورزشکار]
player's stick U چوببازیکنهاکی
piano player U پیانوزن
volleyball player U والیبالیست
combi player U درایو سخت افزاری که دو یا چند فرمت ROM-CD مختلف را می خواند
player piano U پیانو خودکار
offensive player U شطرنجباز حملهای
piano player U اسباب پیانو زنی
player's number U شماره بازیگر
protect a player U معاف از انتقال
defensive player U شطرنج باز دفاعی
player coach U مربی
registration of player U نامنویسی بازیگران
club player U بازیگر باشگاهی
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
Media Player U برنامه ویندوز که به کاربر امکان نصب سخت افزار چندرسانهای از قبیل صدا و تصویر متحرک و فایلهای ویدیو
exempt player U بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
hunch player U شرطبند از روی حدس و گمان
wireless record player U گرام پخش کننده
american football player U بازیکنفوتبالآمریکایی
compact disc player U دستگاهدیسکفشرده
cassette player controls U کنترلکنندهاینوار
ice hockey player U بازیکنهاکیروییخ
back line player U بازیگر خط عقب والیبال
attacking [style of play, player] <adj.> U مهاجم
personal radio cassette player U رادیووضبطصوتشخصی
compact disc player controls U دکمههایکنترلکنندهدیسک
attacking [style of play, player] <adj.> U تهاجمی
attacking [style of play, player] <adj.> U حمله
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
zero field U میدان صفر
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
field name U نام فیلد
to take the field U جنگ اغازکردن
zero field U بی میدان
right field U سمتراستزمین
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
zero field U بی حوزه
field U صحرا
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U حوزه
field U میدانه
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U مشابه 4036
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U نوشتن داده روی PROM
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U زمین بازی
field U زمینه رزمی صحرایی
field U میدان دید
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U دشت کشتزار
field U دایره
field U میدان رزم صحرا
field U زمین
field U دشت
field U فرودگاه
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U کارگاه
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field U میدان
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U فیلد
field U رشته [دانشی]
field U شاخه [دانشی]
field U رشته
field U پایکار
field U خارج اداره یا کارخانه
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field theory U نظریه میدانی
field template U قالب فیلد
field type U از نوع جنگی
field trip U گردش علمی
field template U الگوی فیلد
field trial U مسابقه تازیهای شکاری
field survey U نقشه برداری زمینی
field study U بررسی میدانی
field theory U تئوری میدان ها
field theory U نظریه اساسی میدان
field type U نوع رزمی
fixed field U میدان ثابت
flying field U میدان فرودگاه
force field U میدان نیرو
free field U میدان عمل ازاد
free field U حوزه ازاد
gold field U ناحیه زرخیز
grain field U کشتزار
grain field U گندم زار
gravitational field U میدان گرانش
soccer field U زمین فوتبال
field worker U پژوهشگر میدانی
field work U کار صحرایی
field vector U بردار میدان
field voltage U ولتاژ میدان
field winding U سیم پیچ اهنربایی
field winding U سیم پیچی میدان
field wire U سیم صحرایی
field wire U سیم جنگی
field work U پژوهش میدانی
field work U کار در صحرا
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field work U کار میدانهای
grounded field U سیم پیچ متصل به زمین
field of view U میدان دید
field piece U توپ صحرائی
field point U سر تیر بسیار نازک
field pole U قطب میدان
field privilege U امتیاز فیلد
field radio U بی سیم صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
field range U میدان تیر رزمی
field range U میدان تیرجنگی
field ration U جیره صحرایی
field pea U نخود سبز فرنگی
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field order U دستورالعمل رزمی
field of view U منظره
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision U میدان دید
field officer U افسر عملیات صحرایی
field officer U افسر رزمی
field officer U افسر رسته رزمی
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field ration U جیره رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field regulator U نافم میدان
field services U قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop U کارگاه صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field splice U وصله کارگاهی
field stockade U ذخایر صحرایی
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture U ساخت میدانی
field strength U شدت میدان
field service U پشتیبانی سرویس رزمی
field service U خدمات رزمی
field service U تعمیر در محل
field regulator U تنظیم کننده میدان
field of vision U میدان بینایی
field rheostat U رئوستای میدان
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رگولاتورمیدان
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course U مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator U جدا ساز میدان
field service U خدمات پایکار
rugby field U زمین بازی رگبی
tension field U میدان کششی
track and field U وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field U ه
track and field U چکش
track and field U دیسک و غیره
track and field U دو و میدانی
two phase field U میدان دو فاز
uniform field U میدان یکنواخت
stray field U میدان هرز
sort field U فیلد مرتب سازی
sort field U میدان مرتب سازی
self consistent field U میدان خود سازگار
sensory field U میدان حسی
series field U میدان زنجیری
shunt field U میدان شنتی
signed field U میدان علامت دار
solenoidal field U میدان سولنئیدی
sort field U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field U میدان جور کردن
unprotected field U میدان حفافت نشده
vector field U میدان برداری
play the field <idiom> U با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field U میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field U میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor U میدان تانسوری [فیزیک]
vector field U میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field . U میدان را خالی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com