English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fast bindŠfast find U جای محکم بگذارتازودپیداکنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To find a clear field . To find no rivals . U میدان را خالی دیدن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
I find it's ... U به نظر [عقیده] من این ...
to find out U کشف کردن
to find out U پیداکردن
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
to find out U دریافتن
to find in U تهیه کردن
to find in U فراهم کردن
to find f.with U گلدکردن از
to find f.with U عیب جستن از
Can you find your way out? U راهتان را به خارج می توانیدپیدا کنید ؟
find U به دست آوردن
find out U پی بردن
find out <idiom> U فهمیدن ،یادگرفتن
find U فرمان FIND
find out U مکشوف کردن
find out U کشف کردن
find U پیدا کردن
find U یافتن
find U جستن تشخیص دادن
find U کشف کردن پیدا کردن
find U چیز یافته مکشوف
find out U دریافتن
find U یابش
find U یافتن بوی شکار
find U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
i did not find a there U کسی را در انجا نیافتم
find fault with <idiom> U ایراد گرفتن
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
if i find an opportunity U اگر فرصتی پیداکنم
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
Can you find me a babysitter? U آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
Take things as you find them. <proverb> U مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
Can you find me a porter? U آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
if i find an opportunity U اگر مجالی باشد
if i find an opportunity U اگر دست دهد
to find satisfactionin any one U از کسی خوشنودیاراضی بودن
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
Help me find my keys. U کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
To find fault. U بهانه گرفتن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
site of the find U چشمه [باستان شناسی]
site of the find U منبع [باستان شناسی]
to find oneself U بودن
to find oneself U نیازمندیهای خودرافراهم کردن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
What find bath. U عجب حمام خوبی است
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
to find fault with U عیب جستن
to find fault with U از ملامت کردن
to find fault with U گله کردن از
to find one work U کار برای کسی پیدارکردن
who seeks will find U جوینده یابنده است
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
I couldnt find the way back. U نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
Did you ever find that pen you lost ? U قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Find demolition charges to U قوطی مواد منفجره همه منظوره
to pick up somebody [to find sexual partners] U بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . U به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
fast U سفت
fast U روزه
fast U روزه گرفتن
fast U سطح لغزنده یا سفت
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U پایدار باوفا
fast U رنگ نرو
fast U فورا
to keep a fast U روزه داشتن
fast U جلد وچابک
fast U سریع السیر
fast U تندرو
fast U تند
fast U محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast U حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast by U نزدیک
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to fast off U باگره محکم کردن
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U کیلو baud میدهد
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast forward U جلوبر
fast food U تند خوراک تندکار
pull a fast one <idiom> U تقلب کردن
water fast U پارچه شورنرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U رنگ نرو
colour fast U دارایرنگثابت
fast buck <idiom> U پول درآوردن ساده وآسان است
hard and fast U سخت ومحکم
fast-forward U جلو زدن فیلم
It was raining fast. U باران تندی می آمد
fast talker <idiom> U گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
He is fast asleep. U خواب خواب است
to walk fast U تندراه رفتن
to take fast hold of U گرفتن
hard and fast U لازم الاجراء
fast day U روز روزه
fast neutron U نوترون سریع
fast pill U ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle U نقل و انتقال سریع
hard and fast U غیر قابل تغییروانحراف
fast shuttle U تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
make fast U مهار
stand fast U متوقف شدن
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stern fast U طناب پاشنه قایق
to break one's fast U افطار کردن
fast cruise U ازمایش حرکت سریع ناو
fast cruise U ازمایش سریع ناو در بندر
hard and fast U ثابت
fast handed U خشک دست
fast handed U خسیس
acid fast U مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast U دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
fast access U با دستیابی سریع
fast and loose U نااستوار
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast bowler U توپ انداز پرتاب سریع
fast break U حمله سریع به دروازه
fast break U ضدحمله
to break ones fast U افطارکردن
to break ones fast U ناشتایی خوردن
to break ones fast U روزه
to lay fast U نگاه داشتن
to live fast U خوش گذرانی کردن
to sleep fast U رفتن
to sleep fast U خواب خوش
to observe a fast U روزه داشتن
to observe a fast U روزه گرفتن
to make fast U محکم کردن
to make fast U بستن
to hold fast U نگاهداشتن
to live fast U ولخرجی کردن
to take fast hold of U سفت
to stand fast U ثابت بودن
to break ones fast U خوردن
to stand fast U محکم ایستادن
to hold fast U محکم
fast heart beat U تاکی کاردی [پزشکی]
fast breeder reactor U رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast heart beat U تندتپشی [پزشکی]
fast-forward button U دکمهجلوبر
fast forward key U کلیدجلوبرندهسریع
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
fast moving depression U کمفشاری تند
Rumors circulate fast. U شایعات سریع در همه جا می پیچد
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
hard and fast rule U قانون خشک و سخت
heat fast paint U رنگ مقاوم گرما
lay fast by the heels U تعقیب کردن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
My watch is fast (gaining). U ساعتم جلو می افتد
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving depression U کمفشاری سریع
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> U کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
Bad news travels fast . <proverb> U خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
fast data entry control U کنترلدخولاطاعاتسریع
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. U خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . U سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com