English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
family planning U برنامه ریزی خانواده
family planning U تنظیم خانواده
programs U برنامه دستور
programs U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
programs U برنامه دادن برنامه ریختن
programs U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U برنامه ریزی کردن
programs U دستور کار
programs U نقشه
programs U برنامه تهیه کردن
programs U برنامه دارکردن
programs U برنامه نوشتن
programs U برنامه
programs U دستور
programs U روش کار پروگرام
Programs menu U زیر منوییکه از دکمه Start در ویندوز قابل دستیابی است
conservation programs U برنامههای حفافت منابع
application programs U برنامههای کاربردی
control programs U برنامههای کنترلی
national programs U برنامههای ملی
medical programs U برنامههای پزشکی
social programs U برنامههای اجتماعی
system programs U برنامههای سیستم
support programs U برنامههای پشتیبانی
utility programs U برنامههای سودمند
welfare programs U برنامههای رفاهی
suite of programs U 1-گروه برنامه هایی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند. 2-تعداد برنامههای یک کار مشخص
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
planning U زمینه سازی
planning U سازماندهی نحوه انجام کاری
planning U طرحریزی طرح نقشه
overall planning U برنامه ریزی کلی
planning U طراحی
planning U نقشه کشی
planning U طرح ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
fire planning U طرح ریزی اتش
planning model U الگوی برنامه ریزی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning cycle U دوره برنامه ریزی
financial planning U برنامه ریزی مالی
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
central planning U برنامه ریزی مرکزی
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
fire planning U طرح ریزی کردن اتش
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
national planning U برنامه ریزی ملی
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
directive planning U برنامه ریزی هدایت شده
planning staff U ستاد طرح ریزی کننده
manpower planning U برنامه ریزی نیروی انسانی
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
development planning U برنامه ریزی توسعه
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
career planning U طرح ریزی تهیه تخصصهای نظامی
project planning U نقشه کشی ساختمان
planning system U نظام برنامه ریزی
population planning U برنامه ریزی جمعیت
production planning U برنامه ریزی تولید
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
rural planning U برنامه ریزی روستائی
product planning U برنامه ریزی محصولات
spatial planning U امایش سرزمین
town planning U شهرسازی
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
planning principles U اصول برنامه ریزی
planning organization U سازمان برنامه
career planning U طرح ریزی مشاغل
state planning U برنامه ریزی دولتی
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
system planning U طرح ریزی سیستم
planning permission U اجازه عمران و ابادی اراضی
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
planning horizon U افق برنامه ریزی
planning horizon U مدت برنامه ریزی
materials requirements planning U برنامه ریزی مواد مورد نیاز
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
inter sectoral planning U برنامه ریزی بین بخشی
long run planning U برنامه ریزی بلند مدت
short run planning U برنامه ریزی کوتاه مدت
material requirements planning U برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
production planning and control U برنامه ریزی و کنترل تولید
planning programming budgetting U نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
basic planning guide U راهنمای اولیه طرح ریزی
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
multi level planning U برنامه ریزی چند سطحی
military planning process U مراحل طرح ریزی نظامی
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
planning programming budgetting U system
in a family way <idiom> U حامله بودن
in a family way U بی رودربایستی
in a family way U ازادانه
in the family way U ابستن
family U خاندان
family U زوجه
family U اهل
family U عیال
family U خانوار
family U فامیلی
family U خانواده
family name U نام فامیلی
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U تیره
family U محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family name U نام خانوادگی
family name U اسم خانوادگی
to maintain one's family U نگهداری کردن
to provide for one's family U خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
family tree U نسب نامه
to maintain one's family U خانواده خود را
family tree U شجره
family men U مرد عیالوار
family names U نام فامیلی
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
family doctor U پزشک خانواده
family tree U شجره نامه
family man U مرد عیالوار
violin family U انواعویلونها
woodwind family U خانوادهسازهایبادی
one-parent family U خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family doctors U پزشک خانواده
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. U به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves U دسته توابع [ریاضی]
family of curves U دسته منحنی ها [ریاضی]
family tent U چادرخانوادگی
brass family U خانوادهسازهایبادی
family man U زن و بچهدار
family man U مرد خانوادهدار
family man U عیالمند
family man U دارای نانخور
family man U مرد خانواده - دوست
family man U زن و بچه دوست
family men U زن و بچهدار
family men U مرد خانوادهدار
family men U عیالمند
family men U دارای نانخور
family men U مرد خانواده - دوست
family men U زن و بچه دوست
font family U خانواده فونت
family check U کیش همگانی
family budget U بودجه خانوار
family structure U ساخت خانواده
family background U پیشینه خانوادگی
family asset U دارائی خانوادگی
family allowances U کمک دولت به خانوارها
matronymic family U خانواده مادرنامی
family allowances U مقرری خانوادگی
family allowance U معاش اولاد حق اولاد
family allowance U مدد معاش
family expenditure U هزینه خانواده
he is a shame to his family U ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
gas family U خانواده گاز
family industry U صنعت خانوادگی
family law U حقوق خانواده
family farm U مزرعه خانوادگی
family neurosis U روان رنجوری خانوادگی
family expenditure U هزینه خانوار
family therapy U خانواده درمانی
handicapped with a family U پابست عیال
handicapped with a family U گرفتارخانواده
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family budget U بودجه خانواده
member of a family U عضو خانواده
circuit family U خانواده مداری
chip family U چند تراشه مربوط به هم
family names U نام خانوادگی
family names U اسم خانوادگی
nuclear family U خانواده هستهای
family trees U شجره نامه
family trees U نسب نامه
family trees U شجره
computer family U خانواده کامپیوتر
patronymic family U خانواده پدرنامی
family of computers U خانواده کامپیوترها
family size U تعداد افراد خانواده
extended family U خانواده گسترده
family of the prophet U اهل بیت پیامبر
occupational family U گروه شغلی
of a noble family U اصیل
of a noble family U نجیب
consanguine family U خانواده هم خون
conjugal family U خانواده زن و شوهری
Family prayer rug U فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com