Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
family names
U
اسم خانوادگی
family names
U
نام فامیلی
family names
U
نام خانوادگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
names
U
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
names
U
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
names
U
کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
names
U
شهرت ها
names
U
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
names
U
لیست کلمات رزرو و دستورات در یک زبان و آدرس ها در کامپیوتر که به آنها مربوط می شوند
given names
U
name christian =aphid
first names
U
نام کوچک
names
U
لقب ها
names
U
اسم ها
names
U
عنوان ها
names
U
نام ها
Their names are as follows .
U
اسامی آنها بقرار زیر است
names
U
کامپیوتری در اینترنت که حاوی سرویس نام میدان است به سایر کامپیوترها
names
U
نام یک نوع محصول خاص
names
U
نام دادن
names
U
بنام صداکردن
names
U
نامیدن
names
U
ابرو علامت
names
U
عناوین
names
U
نام
names
U
نام و شهرت
names
U
اسم
names
U
مشهور نامدار
names
U
نام شناسایی برای فایل برنامه ذخیره شده
names
U
نام یک شرکت بزرگ
names
U
ذکر کردن
names
U
شهرت
names
U
نامیدن نام بردن
brand names
U
نام تجارتی
pen-names
U
نام مستعار نویسنده
pen-names
U
نام نویسندگی
brand names
U
علامت ساخت
trade names
U
اسم تجاری
trade names
U
نام تجارتی
maiden names
U
نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
Christian names
U
نام اول شخص
rug names
U
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
call someone names
U
بد دهنی کردن
call someone names
U
دشنام دادن
the underwritten names
U
نامهای زیرین
the underwritten names
U
اسامی ای که درزیرنوشته شده است
call bad names
U
فحش دادن
to call bad names
U
فحش دادن به
call bad names
U
ناسزا گفتن
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
His presentation was actually just a recital of names, places, and dates.
U
مطالب ارایه شده او
[مرد]
در واقع فقط شمارشی از نام، مکان، و تاریخ بود.
in a family way
<idiom>
U
حامله بودن
in the family way
U
ابستن
in a family way
U
بی رودربایستی
in a family way
U
ازادانه
family name
U
نام خانوادگی
family
U
تیره
family
U
عیال
family
U
اهل
family
U
زوجه
family
U
فامیلی
family
U
خانواده
family
U
خاندان
family name
U
اسم خانوادگی
family
U
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family
U
خانوار
family name
U
نام فامیلی
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family man
U
مرد عیالوار
family man
U
مرد خانوادهدار
family man
U
عیالمند
family man
U
دارای نانخور
family man
U
مرد خانواده - دوست
family man
U
زن و بچه دوست
to provide for one's family
U
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family
U
نگهداری کردن
of a noble family
U
اصیل
to maintain one's family
U
خانواده خود را
of a noble family
U
نجیب
family man
U
زن و بچهدار
patronymic family
U
خانواده پدرنامی
schizogenic family
U
خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family
U
متکفل مخارج خانوادهای بودن
handicapped with a family
U
پابست عیال
family men
U
زن و بچهدار
family men
U
مرد خانوادهدار
There seems to be a jinx on that family.
U
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves
U
دسته توابع
[ریاضی]
family doctors
U
پزشک خانواده
family of curves
U
دسته منحنی ها
[ریاضی]
family men
U
مرد عیالوار
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
one-parent family
U
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family men
U
عیالمند
family men
U
دارای نانخور
family men
U
مرد خانواده - دوست
family men
U
زن و بچه دوست
brass family
U
خانوادهسازهایبادی
family tent
U
چادرخانوادگی
violin family
U
انواعویلونها
woodwind family
U
خانوادهسازهایبادی
family allowances
U
مقرری خانوادگی
family planning
U
تنظیم خانواده
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
family trees
U
نسب نامه
family trees
U
شجره نامه
family allowances
U
کمک دولت به خانوارها
family asset
U
دارائی خانوادگی
family background
U
پیشینه خانوادگی
family budget
U
بودجه خانواده
family tree
U
نسب نامه
family trees
U
شجره
family allowance
U
معاش اولاد حق اولاد
family tree
U
شجره نامه
consanguine family
U
خانواده هم خون
extended family
U
خانواده گسترده
conjugal family
U
خانواده زن و شوهری
family allowance
U
مدد معاش
computer family
U
خانواده کامپیوتر
circuit family
U
خانواده مداری
chip family
U
چند تراشه مربوط به هم
family check
U
کیش همگانی
family expenditure
U
هزینه خانواده
family expenditure
U
هزینه خانوار
handicapped with a family
U
گرفتارخانواده
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
U
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
family tree
U
شجره
family doctor
U
پزشک خانواده
family budget
U
بودجه خانوار
matronymic family
U
خانواده مادرنامی
member of a family
U
عضو خانواده
gas family
U
خانواده گاز
font family
U
خانواده فونت
occupational family
U
گروه شغلی
family farm
U
مزرعه خانوادگی
family industry
U
صنعت خانوادگی
family law
U
حقوق خانواده
family neurosis
U
روان رنجوری خانوادگی
family of computers
U
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
U
اهل بیت پیامبر
nuclear family
U
خانواده هستهای
family size
U
تعداد افراد خانواده
family structure
U
ساخت خانواده
family therapy
U
خانواده درمانی
Family prayer rug
U
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold
[family]
U
به خانواده خود برگشتن
descendanbts of the family or tribe
U
بنی
habit family hierarchy
U
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
family planning programs
U
برنامههای تنظیم خانواده
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.
U
پای بند زندگی خانوادگی نیست
wear the pants in a family
<idiom>
U
رئیس خانواده بودن
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
A curse has been laid on the family .
U
خانواده لعنت شده یی است
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
extended family system
U
نظام فامیلی گسترده
motorola 000 family
U
خانواده موتورولا
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
U
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
U
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
U
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com