English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fail safe system U سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fail-safe U با خرابی امن
fail safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe U با خرابی امن
fail safe U تخریب امن
fail-safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe U تخریب امن
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U شکست خوردن
fail out U ریزش کردن
fail U سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail U قصور کردن
fail U رد شدن قصور ورزیدن
fail U عقیم ماندن ورشکستن
fail U وا ماندن
fail U درماندن
fail U مردود شدن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U رد شدن
fail U ورشکست شدن
without fail U حتما البته بی تخلف
to fail [memory] U درماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] U وا ماندن [حافظه یا خاطره]
fail soft U با خرابی تدریجی
fail soft U با خرابی ملایم
fail back U یدکی
fail back U پشتیبان
fail soft U تخریب تدریجی
fail softly U با خرابی ملایم
fail softly U با خرابی تدریجی
fail soft U تخریب
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
How did you make out? Did you succeed or fail? U شیری یا روباه ؟
to fail to provide an answer U درماندن در دادن پاسخ
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
His deeds fail to square with his words. U عملش با حرفش نمی خواند
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
safe U مطمئن
safe U به ضامن
it is safe to say U بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe U ایمن
safe U سالم
safe U بی خطر
safe U صحیح اطمینان بخش
safe U امن
safe U محفوظ
safe U گاوصندوق
safe U ضامن
it is safe to say U بخوبی میتوان گفت
safe U صدمه نخورده
he is safe to be there U حتما انجاخواهدبود
he is safe to be there U یقیناانجاخواهدبود
safe distance U فاصله بی خطر
safe format U عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe altitude U ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound U صحیح وتندرست
safe area U منطقه امن
safe area U منطقه بی خطر
safe distance U مسافت امن اطراف مین
safe deposit U گاوصندوق
safe deposit U صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe keeping U حفافت توجه
safe altitude U ارتفاع امن
safe valve U دریچه ایمنی
can you pronounce him safe U بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe U ایا میتوانید
conduct safe U خط امان
conduct safe U جواز امان
to be on the safe side U باقی نباشد
render safe U به ضامن کردن مین
render safe U بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
to be in safe keeping U درجای امن بودن
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
safe from danger U محفوظ از خطر
safe guard U نگهداری
safe load U بار مجاز
safe mode U حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe pledge U کفالت
safe pledge U وجه الکفاله
safe custody U حرز
safe valve U دریچه اطمینان
To be on the safe side. U خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex U آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage U مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet U بیخطر بدونریسک
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
safe life U عمر مطمئن
safe keeping U حفظ
safe guard U حفافت
meat safe U قفسه توری
meat safe U قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
to play it safe U با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe house U خانه امن
safe keeping U نگهداری
safe yield U بده قابل برداشت
safe yield U بده قابل اطمینان
safe velocity U سرعت مطلوب
safe valve U در رو
safe conduct U خط امان
safe conduct U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts U امان دادن
safe conducts U رخصت عبور
safe-conducts U جواز امان
safe conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts U امان نامه
safe-conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts U جواز امان
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts U خط امان
safe conducts U امان نامه
safe conducts U خط امان
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U رخصت عبور
safe conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct U امان نامه
safe conduct U امان دادن
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct U رخصت عبور
safe conduct U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct U جواز امان
safe-conducts U امان دادن
safe conduct holder U مستامن
safe loads tables U جداول بارهای مجاز
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
breaking into safe custody U هتک حرز
property kept in safe custody U مال محرز
temporary safe conduct U امان
safe working load U بارکاری مطمئن
In a secure ( safe ) place. U درمحل محکم وامنی
safe water mark U علامتآببیخطر
Ton play safe . To tread cautiously. U با احتیاط عمل کردن
linear system [system of linear equations] U دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
value system U نظام ارزشها
system U سیستم
system U طریقه
system U سلسله رشته
system U دستگاه
system U جهاز
the system of U the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
system U همستاد روش
system U همست
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system U سامانه
cw system U سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
c.g.s. system U دستگاه سگث
the system of U رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
system U طرز اسلوب
system U نظام سیستم
system U اصول وجود
system U نظم ترتیب
system U طرز روش
system U رشته دستگاه
system U سلسله
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system U اسلوب
system U هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system U سازگان
system U تشکیلات
system U سازمان
system U نظام
system U ترتیب
system U روش اصول
system U نظم منظومه
system U منظومه
system U قاعده رویه
system U مجموعه سازمان
i.f.f. system U دستگاه تشخیص
an system U سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
power system U سیستم قدرت سیستم انرژی
practical system U دستگاه یکانهای عملی
second signal system U دستگاه علامتی دوم
price system U نظام قیمت
quota system U نظام سهمیه بندی
quantized system U دستگاه کوانتایی
price system U نظام قیمتی
ptolemaic system U هئیت بطلیموسی
rotation system U توزیع تناوبی
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
recoil system U سیستم عقب نشینی توپ
recoil system U دستگاه دافع توپ
recoil system U سیستم دافع
rationing system U نظام سهمیه بندی
rationing system U نظام جیره بندی
railway system U سیستم راه اهن
rhombohedral system U دستگاه لوزوجهی
road system U شبکه راهها
road system U شبکه راهسازی
railway system U شبکه راه اهن
russian system U سیستم روسی در دفاع گرونفلد
railroad system U سیستم راه اهن
ragozin system U سیستم راگوزین در گامبی وزیر شطرنج
quota system U سیستم سهمیهای
respiratory system U دستگاه تنفسی
intercommunication system U سیستم ارتباط بین اطاقهای یک اداره بوسیله بلندگو
miniature system U خرده نظام
mixed system U نظام مختلط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com