English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
factory order U سفارش ساخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
factory U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory U کارخانه
factory U مرکز تولید
ex factory U تحویل در کارخانه
marching order [travel order] U دستور پیشروی [ارتش]
pottery factory U کارخانه چینی سازی
spinning factory U کارخانه نخ ریسی
cotton factory U کارخانه نخ ریسی
factory economy U اقتصاد کارخانهای
factory team U تیم کارخانه اتومبیل سازی
factory-spun U نخ ماشین ریس
factory rugs U فرش ماشینی
car factory U کارخانه خودروسازی
factory system U نظام کارخانهای
factory production U تولید کارخانهای
factory farming U یکجورسیستممزرعهداریکهدرآنبهحیواناتغذایمخصوصدادهمیشودتاسریعتررشدکنند
factory-spun U نخ کارخانه ای
bomb factory U مکانغیرقانونیساختبمب
factory ship U قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
factory floor U بخشکارگریکارخانه
factory chimney U دودکش کارخانه
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
He is running ( runs ) the factory . U او کارخانه را می گرداند
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] U دستور [ازطرف کسی]
second order U مرتبه دوم
order U سفارش دادن تنظیم کردن
in order to ... U تا [اینکه ]
in order to ... U برای [اینکه]
out of order U از کار افتاده
out of order U درهم برهم
first order U مرتبه اول
order off U حکم خروج
to order <idiom> U به ترتیب
out of order <idiom> U برخلاف قانون ،نامناسب
out of order <idiom> U کارنکردن
re order U سفارش دوم باره
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
In this order. In this way. U باین ترتیب
well-order U خوش ترتیب [ریاضی]
by order of U حسب الامر
by order of U فرمان
out of order U خراب
out of order U نادرست
in order that i may go U برای اینکه بروم
order U سبک معماری
order U نظم دادن
order U سفارش دادن کالا یا جنس
in order U درست
order U شیوه
order U نظام معماری
order U دستورالعمل دستور
order U سفارش دادن دستور دادن
order U مرتب کردن
order U حکم
order U حواله
order U حواله کرد حواله کردن دستور
order U فرمان نظم
order U ترتیب انجام کار
in order U دایر
in order U صحیح
order U ن
order U منظم کردن
order U نظم
order U سفارش
order U دستور
order U دستورالعمل
order U دستورعملیاتی
order U دستور دادن
order U ترتیب
order U خرید سفارش خرید
order U رتبه
order U دستور سفارش
in order that U تا اینکه
in order that U برای اینکه
in order that he may go U برای اینکه برود
to the order of U بحواله کرد
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
to the order of U به حواله کرد
to the order of U در وجه
order U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order U دستور دادن سفارش
order U امر
order U مرتبه
order U راسته
order U کد عمل
order U سفارش دادن
review order U لباس وتحملات سان
short order U خوراکی که زود مهیا میشود
sort order U نظم ترتیب
second order reaction U واکنش مرتبه دوم
second order factor U عامل مرتبه دوم
second order conditions U شرایط ثانوی
review order U لباس وتجهیزات و وسائل کامل
reculaulation order U تنظیم محاسبه مجدد
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
route order U فرمان ستون راه رو
referral order U درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
order of the day U معادل agenda
order of the day U برنامه روزانه
order of service U سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix U مرتبه ماتریس
order of magnitude U مرتبه بزرگی
order of fire U ترتیب توالی اتش
order of fire U روش تیراندازی
order of discharge U حکم برائت ذمه
order of discharge U حکم تصفیه
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle U سازمان نیروهایا یکان
order of battle U ترتیب نیرو
order of bankruptcy U حکم ورشکستگی
order in council U تصویب نامه دولتی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format U قالب سفارش
order format U قالب دستور
order of the day U دستور جلسه
order off the field U حکم خروج
purchase order U سفارش خرید
purchase order U دستور خرید
public order U نظم عمومی
provisional order U دستور موقت اداری
processing of the order U انجام سفارش
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order U حواله پستی
place an order U سفارش دادن
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order U قابل پرداخت به حواله کرد
pay order U سندپرداخت حقوق
partial order U ترتیب جزئی
partial order U پاره ترتیب
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
order of fire U ترتیب احتراق موتور
order time U زمان سفارش کالا
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
Order theory U ترتیب جزئی [ریاضی]
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
Ionic Order U [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order U [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order U شیوه غول ستونی [معماری]
German Order U سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order U سبک معماری فرانسوی
Doric Order U سبک معماری دوریک
Orinthian Order U معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order U [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order U [معماری یونی یونان]
Attic Order U ستون بندی آتنی
assemblage of Order U ستون بندی مختلط
arch order U [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order U [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
in good order <adj.> U تروتمیز
Lattice [order] U شبکه [ریاضی]
Lattice [order] U توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] U ساختار [ریاضی]
to order somebody back U کسی را احضار کردن
to order somebody back U کسی را معزول کردن
to order somebody back U کسی را فراخواندن
in good order <adj.> U منظم
in good order <adj.> U مرتب
Agricultural Order U سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order U دستور اگهی
trial order U سفارش ازمایشی
transfer order U دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order U معامله به قصد فرار از دین
transaction in order U liability avoid to
to set in order U منظم کردن
to set in order U درست کردن
third order reaction U واکنش مرتبه سه
the line is out of order U سیم خراب است
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
superior order U دستور مافوق
superior order U امر مافوق
work order U درخواست انجام کار حکم کار
work order U برگ کار
point of order U اخطار نظامنامهای
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
good order U خوش ترتیب [فلسفه]
pecking order <idiom> U راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order. U مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ? U آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
balustrade Order U ترتیب نرده ستون ها
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order. U بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order U سازمانوساختاراجتماعی
postal order U هزینهپستی
law and order U اطاعتازقانون
doric order U سبکمعمارییونانقدیم
corinthian order U ساختارقرمتی
points of order U اخطار نظامنامهای
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
high order U رتبه بالا
embarkation order U دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
dispatch order U سفارش حمل سریع
disassembly order U روش پیاده کردن وسیله
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
development order U دستوربهبود اماد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com