English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extra time U وقت اضافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
extra good time U وقت معافیت از زندان
extra good time U معافی مشروط از زندان
Other Matches
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U اضافه
extra- U علاوه
extra- U بسیار خیلی
extra- U موضوعی که زیادی است
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra <adj.> U اضافه
extra <adj.> U علاوه
extra <adj.> U خاص
extra <adj.> U ویژه
extra- U خارجی
extra- U یدکی
extra U زیادی
extra U موضوعی که زیادی است
extra- U فوق العاده اضافی
extra- U زائد
extra- U زیادی
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- U بزرگ
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra U اضافه
extra U علاوه
extra U بزرگ
extra U یدکی
extra U زائد
extra U بسیار خیلی
extra U خارجی
extra U فوق العاده اضافی
extra-mural U فرادانشگاهی
extra-group U ناهمراه گروه [پرنده شناسی]
extra tuition U تدریس خصوصی
extra expenses U هزینه های اضافی
extra expenses U هزینه نهایی
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
extra atmospheric U متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
extra cosmical U بیرون ازگیتی
extra spectral U خارج طیفی
extra special U مخصوص
extra special U ویژه
extra special U فوق العاده
extra scientific U ماورای علم
extra regular U بیقاعده
extra regular U خارج ازقاعده
extra professional U خارج حرفهای
extra terrestrial U بیرون از
extra terrestrial U زمین
extra-curricular U زنا
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
extra-marital U خارج از زناشویی
extra-mural U میان دانشگاهی
extra-mural U فرا شهری
extra-mural U فرا -
extra-mural U فرا دیواری
extra-mural U ویژهی دانشجویان پاره وقت
extra professional U بیرون ازپیشه یاحرفه
extra premium U پاداش اضافی
extra duty U خدمت اضافی
extra current U جریان اضافی
extra cranial U ازجمجمه بیرون
extra cranial U بیرون ازجمجمه
extra cover U پوشش اضافی برای بل گرفتن
extra cover U بازیگر بل گیر
extra cost U هزینه اضافی
extra cosmical U خارج ازعالم
extra duty U وفیفه اضافی ماموریت اضافی
extra equipment U تجهیزات اضافی
extra physical U بیرون ازقواعدطبیعی
extra period U وقت اضافی
extra official U بیرون ازوفایف اداری
extra official U غیر رسمی
extra legal U غیرقانونی
extra essential U غیرضروری
extra essential U غیراصلی
extra equipment U متعلقات ویژه
extra-curricular U فوق برنامه
extra charge U هزینه فوق العاده
extra bed U تخت خواب اضافه
to go the extra mile for someone <idiom> U [برای کسی ] کار تراشیدن [اصطلاح]
I crossed out the extra expenses . U هزینه های اضافی را قلم زدم
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
natives Olivenöl extra U روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
Could you put an extra bed in the room? U آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
extra special flexible wire rope U طناب فولادی ویژه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
down time U زمان توقف
down time U زمان تلف
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
old time U قدیمی
off time U مرخصی
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
off time U وقت ازاد
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
down time U مدت از کار افتادگی
At the same time . U درعین حال
time out <idiom> U پایان وقت
down time U زمان تلفن شده
down time U وقفه
down time U زمان بیکاری
time after time <idiom> U مکررا
time in U ادامه بازی پس از توقف
from this time forth U ازاین پس
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time U عجله نکن
time will tell U در آینده معلوم می شود
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
It's time U وقتش رسیده که
two-two time U نتدودوم
three-four time U نت
There is yet time. U هنوز وقت هست.
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
from this time forth U زین سپس
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
from this time forth U ازاین ببعد
time U فرصت مجال
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
from time to time U هرچندوقت یکبار
four-four time U چهارهچهارم
time U مدت
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U عهد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U فرصت موقع
time U وقت معین کردن
time U متقارن ساختن
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U تایم
time U فرصت
on time U مدت دار
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
out of time U بیموقع
all the time <idiom> U به طور مکرر
out of time U بیگاه
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
out of time U بیجا
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
about time <idiom> U زودتراز اینها
time U هنگام
time U زمانه
once upon a time U روزی
down time U مرگ
once upon a time U روزگاری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
time U مدروز
Our time is up . U وقت تمام است
time U روزگار
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
time U ایام
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
on time <idiom> U سرساعت
just in time U درست بموقع
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time [s] <adv.> U بار
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out U مهلت
time out U تایم
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
at any time <adv.> U هر بار
in the time to come U در
any time <adv.> U هر بار
at any time <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
there is a time for everything U دارد
for the time being U عجالت
all-time U همیشگی
time and again U چندین بار
time and again U بکرات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com