Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
up one's street
[British English]
, down one's alley
[American English]
U
مناسب ذوق وسلیقه
[مهارت درچیزی ]
Queen's English
[King's English]
<idiom>
U
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
U
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
in other words
<idiom>
U
به کلام دیگر
in other words
<adv.>
U
به عبارت دیگر
In our other words.
U
بعبارت دیگر
in other words
<adv.>
U
به کلام دیگر
of few words
U
کم حرف
in so many words
U
با عین این کلمات
in so many words
U
عینا
words
U
الفاظ
they had words
U
باهم نزاع کردند
they had words
U
حرفشان شد
the f. words
U
کلمات زیرین
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
Acrimonious words
کلمات تلخ و نیشدار
swear-words
U
کفر
He is too stingy for words.
U
دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
swear-words
U
ناسزا
swear-words
U
فحش
four-letter words
U
واژهی قبیح
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
to play upon words
U
جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
waste one's words
U
زبان خود را خسته کردن
words are but wind
U
حرف جزو
words are but wind
U
هواست
words in contracts should
U
الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
words of limitation
U
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
your words offended her
U
از سخنان شمارنجید
buzz words
U
رمز واژه
buzz words
U
لغت بابروز
four-letter words
U
واژهیچهار حرفی
to eat ones words
U
سخن خودراپس گرفتن
They have had words ,I hear .
U
شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
war of words
U
بحث وجدل
to help with words and deeds
<idiom>
U
با پند دادن و عمل کمک کردن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
سخن از زبان کسی گفت
choice of words
U
بیان
choice of words
U
کلمه بندی
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
play on words
<idiom>
U
بازی با کلمات
eat one's words
<idiom>
U
حرف خود قدرت دادن
You mark my words.
U
این خط واینهم نشان
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
You took the words out of my mouth.
U
جانا سخن از زبان ما می گویی
A dictionary tell you what words mean .
U
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
He told me in so many words .
U
عینا" اینطور برایم گفت
You mark my words .
U
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
war of words
U
منازعه
The two are rhyming words .
U
این دو لغت هم قافیه هستند
In the words of Ferdowsi …
U
بقول فردوسی
choice of words
U
جمله بندی
he was provoked by my words
U
از سخنان من رنجید
play on words
U
جناس
play on words
U
تجنیس
code words
U
کلمه رمز
code words
U
کلمات رمزی
acceptance by words
U
قبول قولی
apt words
U
ابرو
big words
U
لاف
imitative words
U
مورموریاغرغر کردن
big words
U
حرفهای گنده
apt words
U
مجرای اب
i ran the words through
U
ان کلمات را خط زدم
he was provoked by my words
U
سخنان من باو برخورد
imitative words
U
واژههای تقلیدی
reserved words
U
کلمههای رزرو
control words
U
کلمات کنترلی
reserved words
U
کلمههای محافظت شده
reserved words
U
کلمات ذخیره شده
put into words
U
به عبارت دراوردن
precatory words
U
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
play upon words
U
جناس بکار بردن
to be sparing of words
U
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
to i. from somebodies words
U
از حرفهای کسی استنباط کردن
the a.of boreign words
U
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
Her words are empty of meaning.
U
حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
to pour out abusive words
U
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
This knife is too blunt for words .
U
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
his words injured my feelings
U
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
To bandy words . to argue.
U
بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
Bluntly. Without mincing words.
U
صاف وپوست کنده
To argue ( exchange words ) with someone .
U
با کسی یک بدوکردن
he took my words in good part
U
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
sweet words (voice,sleep
U
کلمات ( صدا خواب )شیرین
With soft words one may persuade a serpent out of .
<proverb>
U
با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
I didnt mince my words . I put it very well .
U
قشنگ حرفم رازدم
Actions speak louder than words .
U
دو صد گفته چونیم کردار نیست
Mark my words . Remember what I told you .
U
یادت باشد چه گفتم
To speak firmly . Not to mince ones words .
U
محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
fair words butter no parsnips
U
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips
U
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Fine words butter no parsnips.
U
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine words butter no parsnips
<proverb>
U
از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
To put the words into someones mouth.
U
حرف توی دهن کسی گذاشتن
action speaks louder than words
<proverb>
U
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
His deeds fail to square with his words.
U
عملش با حرفش نمی خواند
To put the words in somebodys mouth.
U
حرف دردهان کسی گذاشتن
He left fily a few choice words.
U
چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
a man of words and not of deeds is like a garden full of weeds
<proverb>
U
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
English
U
بانگلیسی دراوردن
old english
U
زبان انگلیسی قدیم
after the english f.
به سبک انگلیسی ها
the english
U
انگلیس ها
English
U
انگلیسی
English
U
گردش فرفرهای گوی بیلیارد
the english
U
انگلیسان
English
U
مربوط به مردم وزبان انگلیسی
british english
U
زبان انگلیسی رایج درانگلستان
English style
U
[نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
broken english
U
انگلیسی دست و پا شکسته
morrow
[Old English]
U
فردا
[ آینده]
english garden
U
پارک انگلیسی
[قرن هجدهم]
English bond
U
آجر چینی انگلیسی
English cottage
U
خانه ویلایی
how can I learn English
U
چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
american english
U
زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
English altar
U
محراب انگلیسی
Pidgin English
<idiom>
U
انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
body english
U
چرخش بی اختیار
to tutor somebody in English
U
به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
king's english
U
انگلیسی اصیل
english woman
U
زن انگلیسی
In my broken English .
U
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
his english is weak
U
مایه انگلیسی اوکم است
He is good at English.
U
انگلیسی اش خوب است
middle english
U
انگلیسی تا 0051میلادی
structured english
U
انگلیسی ساخت یافته
in plain english
U
پوست کنده
pidgin english
U
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
english opening
U
گشایش انگلیسی
natural english
U
گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
king's english
U
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
English breakfast
U
یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
English stick
U
عصایانگلیسی
English loaf
U
نانانگلیسی
in plain english
U
به انگلیسی ساده
english speaking
U
انگلیسی زبان
english shepherd
U
سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english setter
U
نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
english self taught
U
خوداموز انگلیسی
english mercury
U
اسفناج صحرایی
english horn
U
نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english billiards
U
با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english system
U
سیستم انگلیسی
english system
U
سیستم اینچی
english thread
U
پیچ و مهره انگلیسی
english billiards
U
بیلیارد انگلیسی
english sonnet
U
غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
boondoggle
[American English]
U
وقت بیهوده گذرانی
to labor
[American English]
U
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
to labour
[British English]
U
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
peter
[American English]
U
دودول
verbiage
[American English]
U
جمله بندی
pursuer
[Scottish English]
U
شاکی
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
U
خواهان
[قانون]
peter
[American English]
U
آلت تناسلی بچه
peter
[American English]
U
دول
verbiage
[American English]
U
بیان
verbiage
[American English]
U
کلمه بندی
pursuer
[Scottish English]
U
مدعی
[قانون]
shakedown
[of something]
[American English]
U
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
operative
[American English]
U
جاسوس
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
There are many difference between Persian and English .
U
بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
to plow
[one's way]
through something
[American English]
U
با سختی در کاری جلو رفتن
plowman
[American English]
U
شخم زن
[کشاورز ]
[روستا ]
Colors
[American English]
U
رنگها
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
turnover
[British English]
U
فروش
[اقتصاد]
groundhopper
[British English]
U
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
The English - speaking world.
U
دنیای انگلیسی زبان
to call
[up]
somebody
[American English]
U
به کسی زنگ زدن
I benefited greatly from the english course.
U
از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
The English speaking-countries.
U
کشورهای انگلیسی زبان
english toy spaniel
U
نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
English is not a hard language .
U
انگلیسی زبان سختی نیست
english speaking people
U
مردم یا ملل انگلیسی زبان
english hand balance
U
بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
to enroll
[American English]
U
خود را اسم نویسی کردن
[ثبت نام کردن ]
In simple (plain) English.
U
به انگلیسی ساده
on the installment plan
[American English]
U
به اقساط
football fan
[American English]
U
طرفدار فوتبال آمریکایی
payment by installments
[American English]
U
قسط
payment on account
[American English]
U
قسط
to post a letter
[British English]
U
نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter
[American English]
U
نامه ای را با پست فرستادن
Football pool
[British English]
U
قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
football fan
[British English]
U
طرفدار فوتبال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com