English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
english speaking people U مردم یا ملل انگلیسی زبان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
english speaking U انگلیسی زبان
The English speaking-countries. U کشورهای انگلیسی زبان
The English - speaking world. U دنیای انگلیسی زبان
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English] U مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
Queen's English [King's English] <idiom> U [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
to push your luck [British English] to press your luck [American English] U زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
he kept on speaking U هی حرف
he kept on speaking U زد
speaking U سخنرانی
speaking U حرف زن
speaking U سخنگو
he kept on speaking U پیوسته سخن میگفت
strictly speaking U حسابیش رابخواهیم
speaking circuit U مدار تلفن
technically speaking U از لحاظ فنی
speaking with prosecutor U توافق باشاکی
evil speaking U افترا
evil speaking U بدگوئی
we are not on speaking terms U با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
strictly speaking U دقیق شویم
strictly speaking U اگر بخواهیم
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
roughly speaking U قطع نظراز جزئیات
speaking tube U لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
We are not on speaking terms . U با هم قهر هستیم
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
briefly speaking U بطور خلاصه
automatic speaking U ناهشیارگویی
briefly speaking U مختصر کنیم
plain speaking U رک گویی
To tell you the truth. Frankly speaking. U راستش رابخواهی
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
right of people U حق الناس
people U جمعیت قوم
people U ملت
other people U مردم دیگر
other people U سایر مردم
people U اباد کردن پرجمعیت کردن
these people U این مردمان
these people U این اشخاص
people U قوم
people U ساکن شدن
people say U مردم می گویند
the people U مردم
the people U جمهور
Among the people . U درمیان مردم
most people U بیشتر مردم
he of all people U مخصوصا او [از همه]
people U خلق
people U تن [جمعیت شهری]
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
people U مردم
people U مردمان
many people U بسیاری از مردم
many people U خیلی اشخاص
many people U خیلی از مردم
It benefits the people . U فایده اش به مردم می رسد
the common people U عوام الناس
the dregs of the people U مردم پست
There are people injured. چند نفر مجروح شده اند.
the people pressed in U مردم زور اورده داخل شدند
Such people are wicked . U اینگونه آدمها شر هستند
To muzzle the people. U دهان مردم را بستن
The people have got wise to him. U مردم دستش را خوانده اند
We old – fashioned people . U ما قدیمی ها
The people were crying out against it. U دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
Several persons ( people ). U چندین تن
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
People of the Book U پیروان کتاب مقدس [ دین]
flower people U مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
People are looking for new ideas. U مردم عقب فکرهای تازه هستند
boat people U پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young people U جوانان
work people U کارگران طبقه کارگر
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
quite a number of people U عده زیادی از مردم
the common people U عامه
the common people U عوام
streams of people U دسته دسته مردم
people forces U نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
people forces U نیروی پایداری
peculiar people U قوم برگزیده
peculiar people U قوم خاص
none but low people go there U جز مردم پست بدانجا نمیرود
of all [things or people] <adv.> U مخصوصا [چیزی یا کسی]
people of all ranks U مردم ازهر طبقه
people of quality U بزرگان
shoals of people U دسته دسته مردم
the chosen people U قوم برگزیده
scores of people U دسته دسته مردم
none but low people go there U هیچکس
people sniffer U رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
people sniffer U ادم یاب
people sniffer U رادار کشف افراد دشمن
people of quality U مردمان متشخص
the chosen people U بنی اسرائیل
I don't know any German people other than you. U من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
to rescue people from the water U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
To arhue ( haggle ) with people . U با مردم سروکله زدن
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
He is enthroned in the hearts of his people . U درقلب ملت خود جای دارد
cattage key people U افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
I didnt expect it from you of all people . U ازتویکی توقع نداشتم
smuggler [of people across a border] U قاچاقچی آدم [در سر مرز]
to read people's hands U کف بینی کردن
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
He wanted to incite the people. U قصد داشت مردم راتحریک کند
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
people of every description [of all descriptions] U همه جور آدم
people have full control and U property their dominionover
people have full control and U الناس مسلطون علی اموالهم
To set people by the ears. U مردم را بجان هم انداختن
What percentage of the people are literate? U چند درصد مردم با سواد هستند ؟
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
fee [payment to professional people] U اجرت
fee [payment to professional people] U حق الزحمه
The people wondered how the contraption worked. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Many people were hurt when the boiler exploded. U وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
People tend to judge by appearances . U عقل مردم به چشمشان است
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. U دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
English U انگلیسی
the english U انگلیسان
old english U زبان انگلیسی قدیم
English U مربوط به مردم وزبان انگلیسی
English U بانگلیسی دراوردن
English U گردش فرفرهای گوی بیلیارد
after the english f. به سبک انگلیسی ها
the english U انگلیس ها
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> U هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
king's english U انگلیسی اصیل
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
Pidgin English <idiom> U انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
king's english U اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
in plain english U پوست کنده
in plain english U به انگلیسی ساده
his english is weak U مایه انگلیسی اوکم است
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
natural english U گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
how can I learn English U چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
He is good at English. U انگلیسی اش خوب است
english billiards U بیلیارد انگلیسی
structured english U انگلیسی ساخت یافته
English breakfast U یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
English stick U عصایانگلیسی
English loaf U نانانگلیسی
english woman U زن انگلیسی
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
english thread U پیچ و مهره انگلیسی
English altar U محراب انگلیسی
english opening U گشایش انگلیسی
american english U زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
body english U چرخش بی اختیار
british english U زبان انگلیسی رایج درانگلستان
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
english billiards U با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english self taught U خوداموز انگلیسی
english horn U نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english mercury U اسفناج صحرایی
english sonnet U غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
english system U سیستم اینچی
english system U سیستم انگلیسی
english garden U پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
english shepherd U سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english setter U نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
English bond U آجر چینی انگلیسی
to tutor somebody in English U به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
English cottage U خانه ویلایی
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. U سری توی سرها درآوردن
english hand balance U بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
I benefited greatly from the english course. U از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
In simple (plain) English. U به انگلیسی ساده
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] U شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English] U خواهان [قانون]
peter [American English] U آلت تناسلی بچه
peter [American English] U دودول
peter [American English] U دول
verbiage [American English] U بیان
verbiage [American English] U کلمه بندی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com