Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
effective power
U
قدرت موثر
effective power
U
توان موثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hunger for power
[craving for power]
U
میل شدید به قدرت
effective value
U
جریان موثر
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective
U
آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective
U
خروجی میانگین پردازنده
effective
U
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective
U
اثر بخش
effective
U
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
the effective cause
U
علت
effective
U
موثر
effective
U
کارگر
effective
U
کاری
effective
U
عامل موثر
effective
U
قابل اجرا
effective
U
مفید
effective
U
سرباز اماده به خدمت
effective radius of a well
U
شعاع موثر چاه
effective input
U
فرفیت موثر ورودی
effective force
U
نیروی موثر
effective output
U
خروجی موثر
effective field
U
میدان موثر
effective faith
U
ایمان توام باعمل
effective diameter
U
قطر موثر
effective depth
U
ارتفاع مفید
effective output
U
دبی موثر
effective output
U
بازداده موثر
effective pattern
U
منطقه اصابت موثر
effective pattern
U
منطقه اثر موثر
effective pitch
U
گام موثر
effective porosity
U
تخلخل موثر
effective pressure
U
فشار موثر
effective radius
U
شعاع موثر
effective rainfall
U
بارندگی موثر
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective demand
U
تقاضای موثر
effective address
U
نشانی موثر
effective storage
U
گنجایش مفید
cost-effective
U
سودآور
cost-effective
U
مقرون به صرفه
cost-effective
U
کارآمد هزینه
cost-effective
U
هزینه کاه
effective charge
U
بار موثر
effective address
آدرس موثر
effective area
U
سطح موثر
effective date
U
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective date
U
تاریخ اجرا
effective damage
U
ضایعات موثر
effective damage
U
خسارت موثر
effective current
U
جریان موثر
effective collision
U
برخورد موثر
effective capacity
U
فرفیت موثر
effective capacity
U
گنجایش مفید
effective resistance
U
مقدار مقاومت موثر
mean effective pressure
U
فشار موثر متوسط
effective stress
U
تنش موثر
effective temperature
U
دمای موثر
effective throat
U
گلوگاه موثر
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
effective time
U
زمان موثر
effective time
U
مدت موثر
effective treatment
U
تسویه کارا
effective treatment
U
تسویه موثر
effective width
U
عرض موثر
effective wind
U
باد سمتی
effective wind
U
مولفه باد موثر
effective strength
U
استعدادرزمی موجود
effective strength
U
استعداد رزمی موثر
effective span
U
دهانه موثر
effective size
U
اندازه موثر
effective shear
U
برش موثر
effective range
U
برد موثر جنگ افزار
effective stimulus
U
محرک موثر
effective range
U
برد موثر
effective band width
U
پهنای موثر نوار
effective electromotive force
U
نیروی برق رانی موثر
effective snow melt
U
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective size of grain
U
قطر موثر ذرات
brake mean effective pressure
U
مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
effective beaten zone
U
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective unit weight
U
وزن مخصوص موثر
effective reaction potential
U
حد موثر نیرومندی واکنش
effective atomic number
U
عدد اتمی موثر
effective beaten zone
U
منطقه ضربت موثر
effective thickness of a wall
U
ضخامت موثر دیوار
effective nuclear charge
U
بار موثر هسته
effective magnetic field
U
میدان مغناطیسی موثر
effective length of strut
U
ارتفاع کمانش
effective length of strut
U
بلندی کمانش
effective interest rate
U
نرخ بهره موثر
effective output admittance
U
گذرایی موثر خروجی
effective input impedance
U
ناگذرایی موثر ورودی
effective magnetic moment
U
گشتاور مغناطیسی موثر
effective tax system
U
نظام موثر مالیاتی
effective tax rate
U
نرخ موثر مالیاتی
effective grain diameter
U
قطر موثر دانه
effective habit strength
U
حد موثر نیرومندی عادت
effective output impedance
U
ناگذرایی موثر خروجی
effective size of grain
U
اندازه موثرذرات
effective input admittance
U
گذرایی موثر ورودی
theory of effective demand determination
U
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
effective collision cross section
U
سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section
U
سطح مقطع موثر کل
will-power
U
قدرت اراده
power down
U
قطع برق خاموش کردن
power down
U
قطع نیرو
will-power
U
اراده
useful power
U
قدرت مفید
will-power
U
تصمیم
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
outside power
U
جریان خارجی
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
p in power to do something
U
عدم نیروبرای کردن کاری
will-power
U
عزم راسخ
power i
U
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power up
U
روشن کردن
power up
U
برق
i did all in my power
U
انچه در توانم بود کردم
in power
U
صاحب مقام
in power
U
دارای اختیارات
power saw
U
دستگاه اره
e. power
U
نیروی اجرایی
e. power
U
قوه مجریه
power saw
U
اره ماشینی
power on
U
روشن کردن
useful power
U
توان مفید
will to power
U
قدرت خواهی
power
U
انرژی
power
U
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
U
زور بکاربردن
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
U
حذف توان کامپیوتر
power
U
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
U
قدرت نیرو
power
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
U
دولت
power
U
اقتدار و اختیار
power
U
راندن
power
U
قوه
power
U
توانایی
power
U
شدت
power
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power
U
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
U
توان
power
U
قوه
[ریاضی]
power
U
توان
[ریاضی]
to the power of
[three]
U
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
U
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
U
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
U
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power
U
توان از دست رفته
power
U
توان برقی
power
U
نیرو
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
U
خاموش کردن یک وسیله
power
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
U
زور
power
U
اقتدار سلطه نیروی برق
power
[over somebody/something]
U
قدرت
[ بر کسی یا چیزی]
power
U
برق
power
U
توان نیرو
will power
<idiom>
U
قدرت
power
U
برتری
power
U
دستگاه برقی
power
U
قدرت
power
U
درشت نمایی قدرت دوربین
power
U
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
U
برقی
power
U
قدرت دیدذره بین
power
U
قوه یا توان
tractive power
U
نیروی کشش
reactive power
U
توان غیر فعال
pulling power
U
نیروی کشش
power user
U
کاربر پیشرفته
reactive power
U
توان هرز
rated power
U
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
radiant power
U
شاره تابان
r f power supply
U
منبع توان بسامد رادیویی
power supply
U
منبع انرژی
predictive power
U
قدرت پیش بینی
power outege
U
قطع قدرت
power volleyball
U
والیبال قدرتی
power supply
U
مبدل برق
power surge
U
برق ناگهانی
power transformer
U
ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power transmission
U
انتقال انرژی
power transmission
U
انتقال قدرت
power test
U
ازمون قدرت
power turret
U
برجک برقی
power unit
U
پیش راننده
power system
U
سیستم قدرت سیستم انرژی
power system
U
شبکه نیرو
power traverse
U
مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power transformer
U
مبدل تغذیه
power supply
U
تامین کننده برق
power supply
U
منبع تغذیه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com