English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dust colour U خاکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
off-colour U کسل
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour U برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colour U جدول شماره هایی که ویندوز
colour U سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
colour U میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colour U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour U کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colour U امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour U احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
off-colour U بی حال
off colour U بی حال
off colour U کسل
colour U صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour U دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colour U شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour U چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour U رنگ
colour U فام
colour U بشره
colour U تغییر رنگ دادن
colour U رنگ کردن
colour U رنگزدن
colour U رنگامیزی
colour U ملون کردن
dead colour U رنگ دست اول
saturated colour U که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
scheme of colour U رنگ بندی
false colour U فیلم رنگی مصنوعی
scheme of colour U طرح رنگ
dead colour U رنگ ضعیف
to change colour U رنگ برنگ شدن
to change colour U تغییر رنگ دادن
colour box U جعبه رنگ
colour bearer U پرچم دار
saturated colour U رنگهای روشن
false colour U رنگ مصنوعی
flat colour U رنگ نازک مستوی
flat colour U رنگ تخت
flesh colour U رنگ بدنی
ground colour U رنگ زمینه
high colour U سرخی
high colour U خجالت
level colour U رنگ یکدست یا یکنواخت
oil colour U رنگ روغنی
rose colour U رنگ گلی
colour bar U تبعیضقائلشدنبر مبنایرنگپوست-نژادپرست
water colour U ابرنگ
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
primary colour U رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
colour blind U کوررنگ
colour blindness U کوررنگی
colour fast U دارایرنگثابت
colour scheme U چینشرنگیکمکان
colour-coded U کدگذاریاز طریقرنگ
colour supplement U مجلهرایگانو ضمیمهروزنامهدر بریتانیا
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
colour filter U فیلتررنگ
water colour U رنگاب
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
achromatic colour U رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
local colour U نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
water colour U نقاشی ابرنگی
colour chart U نموداررنگ
colour control U کنترلرنگ
colour display U نمایشرنگ
flesh colour U رنگ بشره
light source colour U رنگ منبع نور
colour television camera U صفحهرنگیدوربین
colour selection filter U فیلترجداکنندهرنگ
hair colour [British] U رنگ مو
bishop of the wrong colour U فیل بد رنگ شطرنج
colour of waste water U رنگ فاضلاب
colour hard copy device U اسباب نسخه چاپی رنگی
liquid crystal display colour pigmented U صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
dust U ارد
dust-up U جنگ و دعوا
dust U ریختن پاشیدن
in the dust U مرده
dust U گردگیری کردن گردگرفتن از
dust U گرد گوگرد
saw dust U خاک اره
dust U گرد
in the dust U درخاک
in the dust U زیر خاک
dust-up U بگومگو
dust-up U شکر آب
dust well U گرد چال
dust U خاکه ذره
dust U غبار
dust U گرد وخاک
to f. away the dust U گردگیری کردن
to let the saw dust out of U پوچی یا بی اساسی
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
to let the saw dust out of U رسوا کردن
dust U تراب
dust U خاک
coal dust U خاکه زغال
angel dust U گرد پریان
to kiss the dust U باخاک یکسان شدن
to kiss the dust U به خواری وپستی تن دادن
to raise a dust U اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to kiss the dust U کشته شدن
to raise a dust U گردوخاک بلندکردن
to shake off the dust U تکاندن
to make a dust U هایهوکردن
to make a dust U گردکردن
to make a dust U گردو خاک بلند کردن
to lick the dust U بزمین خوردن
to shake off the dust U گردگیری گردن
to shake off the dust U گرد گرفتن
zinc dust U گرد روی
to raise a dust U شلوق کردن
bite the dust <idiom> U از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust-jacket U جلد کاغذی روی کتاب
dust-covers U جلد کاغذی روی کتاب
dust-covers U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust color U رنگ خاکی
to raise dust U گرد و خاک به پا کردن
to blow up dust U گرد و خاک به پا کردن
When the dust settles. U وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust-jackets U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets U جلد کاغذی روی کتاب
dust-ups U شکر آب
dust-ups U جنگ و دعوا
dust-jacket U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-ups U بگومگو
gold dust U گرد طلا
gold dust U خاک طلادار
dust receiver U مخزنگردوخاک
dust jacket U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket U جلد کاغذی روی کتاب
to kiss the dust U پست شدن
dust coat U لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust respirator U ماسک ضد گردو غبار
dust separation U جداسازی گرد و غبار
dust tight U خاک بند
dust catcher U گردگیر کوره بلند
dust brush U گردگیر
dust brush U گردپاک کن
dust brand U سخن زشت
dust brand U لکهای ازدوده
flue dust U بخار گاز
flying dust U گرد
furnace dust U بخار کوره
dust respirator U ماسک تنفسی
dust removal U گرد گیری
dust removal U تخلیه گرد و خاک
dust collection U غبارگیری
dust collector U جمع کننده گرد و خاک
dust collector U گردگیر
dust coal U خاک ذغال
dust devil U تنوره دیو
dust exhaust U تخلیه گرد و خاک
dust laden U خاک گرفتگی
dust cover U سرپوش غبارگیر
dust laden U تجمع گرد وغبار
dust mask U خاک گیر
glass dust U خرده شیشه
dust brand U دوده
saw dust concrete U بتن خاک اره
dust collection U گردگیری
stone dust U خاک سنگ
stone dust U گرد سنگ
to bite the dust U افتادن
to bite the dust U مردن
to dust one's jacket U کسیرازدن
to dust one;s jacket U کسیراچوب زدن
to dust one;s jacket U کسیراکتک زدن
to dust the coat of U کتک زدن
to kick up dust U خاک بلندکردن
to kick up dust U خاک راه انداختن
cosmic dust U غبار کیهانی
diamond dust U خرده یاسوده الماس
dust bin U خاکروبه دان
dust arrester U گرد گیر
interstellar dust U غبار بین- ستارهای
humbled to the dust U باخاک برابر
dust bin U خاکدان
dust bowl U شن روان
raise a dust U گرد و خاک بلند کردن
dust box U گردپاش
raise a dust U داد و بیداد کردن
dust arrester U واحد گردگیری
To snake the dust off the carpet. U خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
dust collection equipment U وسایل گردگیری
coal dust firing U اشتعال گردی
sandstorm or dust storm U طوفانخاکوشن
The dust was laid ( settled ) . U گرد وخاک نشست
the dust panned out pootly U ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
Water lays the dust. U آب گرد وخاک رامی خواباند
dust cloud theory U نظریه غباری
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com