English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
doubling time of population U زمان دو برابر شدن جمعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
doubling U تضعیف
doubling U دوبله کردن
doubling U استر
doubling U چندلا کردن نخ
doubling U کلفت ریسی
doubling U دولا تابی
doubling U دولا سازی
doubling die U طاستختهنرد
frequency doubling U دوبلاژ فرکانس
frequency doubling U دو برابرکردن فرکانس
doubling test U ازمایش تا شویی
population U تعداد مردم مردم
population U نفوس
population U جمعیت
population U سکنه
the t. population U کلیه جمعیت همه مردم
the t. population U تمامی نفوس
population explosion U انفجار جمعیت
population distribution U توزیع جمعیت
population inversion U وارونگی جمعیت
population growth U رشد جمعیت
finite population U جامعه محدود
population density U تراکم جمعیت
floating population U جمعیتشناور
the total population U همه جمعیت
the total population U تمامی نفوس کلیه جمعیت
stimulus population U جامعه محرکها
stationary population U جمعیت ثابت
the population is stationary U شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
optimum population U حد مطلوب جمعیت
sparse population U جمعیت کم یا پراکنده
aging population U جمعیت سالمند
sampling population U جامعه نمونه گیری
population planning U برنامه ریزی جمعیت
working population U جمعیت شاغل
urban population U جمعیت شهری
zero population growth U رشد جمعیت صفر
population trap U تله جمعیتی
young population U جمعیت جوان
the total population U همه مردم
population [pop.] U جمعیت
infinite population U جامعه نامحدود
population [pop.] U مردم
population structure U ترکیب جمعیت
population [pop.] U تعداد مردم
population structure U ساخت جمعیت
malthusian theory of population U فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
i put the population at 0000 U نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
hidden momentum of population growth U به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
hidden momentum of population growth U سبب گستردگی والدین اینده میشود
hidden momentum of population growth U نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
time after time <idiom> U مکررا
at the same time U در ان واحد
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
at the same time U در عین حال
at the same time U ضمنا"
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
old time U قدیمی
two-two time U نتدودوم
out of time U بیموقع
at another time U در زمان دیگری
time is up U وقت گذشت
There is yet time. U هنوز وقت هست.
out of time U بیگاه
behind time U دیر
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
out of time U بیجا
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> U پایان وقت
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
time in U ادامه بازی پس از توقف
behind time U بی موقع
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
It's time U وقتش رسیده که
take your time U عجله نکن
time will tell U در آینده معلوم می شود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
for the time being <idiom> U برای مدتی
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
what is the time? U وقت چیست
many a time U چندین بار
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
many a time U بارها
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
what is the time? U چه ساعتی است
i time U time Instruction
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
to know the time of d U اگاه بودن
to know the time of d U هوشیاربودن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
two time U دو حرکت ساده
in no time U خیلی زود
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
one at a time U یکی یکی
Our time is up . U وقت تمام است
what time is it? U چه ساعتی است
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
once upon a time U یکی بودیکی نبود
once upon a time U روزگاری
once upon a time U روزی
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
some time U یک وقتی
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
off time U وقت ازاد
off time U مرخصی
on time U مدت دار
about time <idiom> U زودتراز اینها
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
there is a time for everything U دارد
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U تایم
time U فرصت
time U فرصت موقع
time U عهد
time U مدت
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U وقت معین کردن
time U متقارن ساختن
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ثیر قرار میدهد
time U TIفرمان E
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
specified time U وقت معین
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time [s] <adv.> U دفعه
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
any time <adv.> U درهمه اوقات
some time or other U یک روزی
time out U وقفه فاصله
time out U ایست
time out U تایم
time out U مهلت
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time U روزگار
time U مدروز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com