English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double touch U ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
touch on (upon) <idiom> U خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch up <idiom> U لاک گرفتن
touch up <idiom> U اصلاح کردن تغییرات
to touch something U دست زدن به چیزی
to touch something U لمس کردن چیزی
touch off <idiom> U شروع کاری
touch off <idiom> U باعث انفجارشدن
to touch upon U مطرح کردن
to touch on U مطرح کردن
to touch upon U نام بردن
to touch on U نام بردن
out of touch U ناآگاهبهشرایطجدید
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
touch and go <idiom> U نامطمئن
d. touch U دستکاری استادانه
to touch upon U اشاره کردن
Please do not touch! U لطفا دست نزن [نزنید] !
touch U رسیدن به متاثر کردن
touch U متاثر شدن لمس دست زنی
touch U پرماس حس لامسه
touch U بساوایی
touch U بساوش
touch U برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch U لمس کردن
touch U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch U زدن
touch U لمس کردن پرماسیدن
touch U دست زدن به
to touch on U اشاره کردن
to touch upon U ذکر کردن
to touch on U ذکر کردن
get in touch with someone <idiom> U باکسی تماس گرفتن
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to touch off U با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to touch off U درکردن خالی کردن
to touch up U دست کاری کردن
to touch up U حک واصلاح کردن
touch and go U در معرض خطر
d. touch U نازک کاری
to touch up U شلاق زدن
to touch up U بکارانداختن
to touch somebody [something] U کسی [چیزی] را لمس کردن
touch and go U مشکوک
to touch somebody [something] U به کسی [چیزی] دست زدن
to keep in touch with any one U باکسی تماس داشتن
to keep in touch with any one U از حال کسی اگاه بودن
touch me not U گل حنا
Don't touch! U دست نزن [نزنید] !
Make sure not to touch anything! U به چیزی دست نزنی ها !
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
common touch U استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
touch me not ish U مغرور
Don't touch me!; Don't you touch me! U وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
the animal is not s. to touch U دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
to put to the touch U ازمودن
to put to the touch U محک زدن
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
alternate to touch U نرمش کمر
Don't touch me!; Don't you touch me! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
touch hole U جای فتیله
touch move U لمس مهره شطرنج
touch wood U قو
touch wood U اتش افروزنه اتش زنه
common touch <idiom> U با همه رفتار مناسب داشتن
To touch someone for money. U کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
touch wood U یکجوربازی کودکان
soft touch U آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
easy touch U زیرک-زبل
finishing touch U دست کاری تکمیلی
touch-typing U نگارش با روش پرماسی
touch-types U نگارش با روش پرماسی
touch-type U نگارش با روش پرماسی
lose touch with <idiom> U از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
touch spot U ناحیه بساوشی
touch screen U صفحه نمایش لمسی
touch in goal U محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
Don't touch it! U دست نزن !
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
delicacy of touch U فرافتکاری
delicacy of touch U ریزه کاری
touch line U خط کناری زمین
touch me not ish U گل حنا
touch me not ish U امر ممنوعه
To be in touch ( contact) with someone. U با کسی درتماس بودن
touch needle U سوزن محک
touch panel U صفحه حساس به تماس
touch receptors U گیرندههای بساوشی
touch-typed U نگارش با روش پرماسی
Don't touch me! U به من دست نزن !
to be hot to the touch U داغ به نظر رسیدن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
touch paper U فتیله
Don't you touch me! U به من دست نزن !
He has a delightful touch on the guitar . U گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
touch tone telephone U تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
touch sensitive display U صفحه نمایش حساس لمسی
touch sensitive panel U صفحه حساس به تماس
touch in goal line U ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch sensitive tablet U تابلو حساس به تماس
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . U گوش شیطان کر (بزن بچوب )
double-six U دوطرفشش
double U جفت
double up U در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up U دولاکردن
double U دولا
double U دوسر المثنی
double three U دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double U دو برابر
double U تاکردن
double U مضاعف کردن دولا کردن
double up U دولا شدن
double U :دوبرابر کردن
double U همزاد
double zero U صفر2برابر
double U : دو برابر دوتا
on the double U بدو رو
on the double U فرمان بدو رو
double out U 081 خارج
double out U درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p U پاروی دوسر
double U تصویر قرینه
double U مضاعف
double-take U یکه خوردن
double-take U واکنش دوگانه
double up U مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double in U درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in U 081 تو
double U مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
it is useful for a double p U برای دوکارسودمنداست
double U دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double U درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double U صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double U بازی دونفره خطای دبل
double U توپزن 0001امتیازی فصل
double U دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double U دواسترایک متوالی
double U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double U دو نفره
double a U زنای مردزن داربازن شوهردار
double a U زنای محصن بامحصنه
double U دوبار چرخش کامل ژیمناست
double U مضاعف نمودن
double U دو برابرشدن یا کردن
double U دویدن
do a double take <idiom> U با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double hi U ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double U دو برابر کردن
double up <idiom> U اتاق خود را باکسی شریک بودن
double U اندازه دو برابر
double U دو برابر بزرگتر
double U بازی دوبل
double U دوبار
double U استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double U تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double U دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double U دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double precision U دقت مضاعف
double minded U بی ثبات
double punch U منگنه مضاعف
double word U کلمه مضاعف
double track U دو
double organs U اندامهای جفتی
double or quits U بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double precision U مضاعف
double precision U دقت
double poppy U گل هزاره
double pole U دو قطبی
double minimum U جفت کمینه
double row U موتور
double pole U با دو قطب
double pneumonia U اماس هر دو شش
double pica U حروف 42 پونط
double oxer U مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double motor U دوموتوره
double refraction U شکست مضاعف
double tongued U دوزبانه تزویرامیز
double tongued U دارای دوقول
double time U پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double star U دوگانه
double tent U چادر دو نفره
double team U تیم دونفره
double taxation U مالیات مضاعف
double refraction U انکسار مضاعف
double taxation U مالیات بندی مضاعف
double tape U نوار مساحی مضاعف
double star U ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star U دوتایی
double space U یک خط درمیان نوشتن
double space U یک سطر در میان
double sixes U جفت شش
double track U خط
double triode U لامپ تریود مضاعف
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com