English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
domestic problem U مساله خانوادگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
domestic U رام بومی
domestic U خانوادگی
domestic U اهلی
domestic U خانه دار
domestic U مستخدم یاخادمه
domestic U بومی
domestic U داخلی
domestic U محلی
domestic U وطنی
domestic U خانگی
domestic economy U اقتصاد داخلی
domestic vault U طاق گنبدی
Domestic Revival U سبک احیای زندگی
domestic science U رجوع شود به economics home
domestic disturbances U اغتشاشات داخلی
domestic consumption U مصرف خانگی
domestic animals U حیوانات اهلی
domestic tariff U تعرفه داخلی
domestic transport U حمل و نقل داخلی
domestic trade U بازرگانی داخلی
domestic market U بازار داخلی
domestic industry U صنعت داخلی
domestic disturbances U اختلافات داخلی
domestic fuel U سوخت خانگی
domestic emergencies U موادضروری داخلی
domestic dualism U دوگانگی داخلی
domestic emergencies U بحرانهای داخلی
domestic economy U اقتصاد محلی
domestic servant U نوکر
domestic products U محصولات داخلی
gross domestic product U تولید ناخالص داخلی
net domestic output U تولید خالص داخلی
net domestic product U محصول خالص داخلی
principal of domestic jurisdiction U اصل صلاحیت ملی
domestic waste water U فاضلاب خانگی
domestic capital formation U تشکیل سرمایه داخلی
domestic air traffic U رفت وامد هواپیماهای داخلی
domestic air traffic U خطوط هوایی داخلی
domestic intercity freight traffic U حمل نقل بار بین شهری بوسیله راه آهن
problem U چیستان
problem U مشکل
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem U مسئله
What's the problem? U مشکل کجاست؟
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . U اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
problem U معما موضوع
problem U یافتن پاسخ برای مشکلی
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem U خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem U مساله
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
test problem U مسئله ازمابنده
solution to a problem U راه حل یک مسئله
problem solving U حل مسئله
solution of a problem U حل یک مسئله
problem statement U حکم مسئلهای
problem state U وضعیت مسئله
problem state U حالت مسئلهای
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
problem-free <adj.> U بدون دردسر
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
the heart of the problem U اصل مساله
problem-free <adj.> U بدون زحمت
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem-solving U مساله گشایی
problem box U جعبه مساله
problem behavior U رفتار مشکل افرین
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
chess problem U معما
identification problem U مسئله شناسائی
identification problem U مسئله تعیین هویت
feeding problem U مشکل تغذیه
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
chess problem U مسئله شطرنج
check problem U مسئله ازمایشی
check problem U مسئله مقابلهای
benchmark problem U مسئله محک
benchmark problem U کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem checklist U فهرست مشکلات
problem child U کودک مشکل افرین
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem description U شرح مسئله
problem file U پرونده مسئلهای
problem oriented U مسئله گرا
problem identification U شناسایی مسئله
problem description U تشریح مسئله
problem identification U بازشناسی مشکل
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem child U فرزند مسئله دار
problem definition U تعریف مسئله
problem program U برنامه مسئلهای
mind body problem U مساله تن و روان
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
problem oriented language U زبان مسئله گرا
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
one's biggest worry [problem number one] U بزرگترین نگرانی
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. U گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com