English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
docking report U گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
docking report U گزارش تعمیر ناو
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U تدبیر
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to U بهتر این است که .....
plan U پلان
plan U هامن
plan U برنامه
plan U طرح
plan U نقشه
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U تدبیر اندیشه
plan U خیال
plan U طرح کردن
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U طرح ریزی کردن
plan U نقشه کف
plan U پیش بینی کردن
prestowage plan U طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
plan view U نقشه کف
project plan U طرح پروژه
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan U برنامه غلتان
secondary plan U طرح ثانوی
sheer plan U نقشه ساختمانی ناو
site plan U نقشه جایگاه
site plan U نقشه محل
sliding plan U برنامه لغزان
plan view U نمای بالا
plan view U دید از بالا
outline plan U طرح مبنا
parking plan U طرح پارک کردن هواپیماها
part plan U نقشه جزیی
partial plan U برنامه جزئی
perspective plan U برنامه بلند مدت
prospective plan U برنامه بلند مدت
plan frame U چارچوب برنامه
plan implementation U اجرای برنامه
plan implementation U عملی کردن برنامه
plan of action U طرح عملیات
plan of campaign U طرح پیکار
plan of maneuver U طرح مانور
plan of the day U برنامه روزانه ناو
plan range U در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets U اهداف برنامه
ordnance plan U طرح اردنانس
stowage plan U طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan U طرح جنگ
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
block-plan U نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan U طرح پروانه ای
centralized plan U پلان مرکزی
ground-plan U [نقشه همتراز با زمین]
The plan landed . U هواپیما بزمین نشست
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
strategic plan U نقشه جنگ
tactical plan U طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan U طرح عملیات نظامی
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
tentative plan U طرح ازمایشی
test plan U طرح ازمایش
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to suggest a plan U طرحی راپیشنهادکردن
war plan U طرح جنگی
war plan U نقشه جنگی
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
master plan U نقشه مجموعه
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan U طرح احتمالی
deck plan U صفحه پل کشتی
deck plan U افق پل کشتی
detailed plan U برنامه تفصیلی
development plan U برنامه توسعه
development plan U طرح گسترش
development plan U طرح ارایش زمین
draft plan U پیش نویس برنامه
economic plan U برنامه اقتصادی
entry plan U طرح ورود به بندر
entry plan U طرح دخول به سر پل
europen plan U نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
contingency plan U طرح عملیات احتمالی
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
ground plan U نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan U شالوده
ground plan U طرح اساسی
ground plan U نقشه مسطحه
ground plan U برنگاره
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan U تصویب نقشه
master plan U نقشه کلیات
barrier plan U طرح موانع
cargo plan U طرح بارگیری ناو
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
collection plan U طرح جمع اوری
colombo plan U طرح کلمبو
financial plan U برنامه مالی
fire plan U طرح اتش
installation plan U نقشه ی نصب
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
national plan U برنامه ملی
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
interim plan U برنامههای موقت
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
marshall plan U برنامه مارشال
it was no part of my plan U کی جزو نقشه من بود
marshall plan U طرح مارشال
key plan U نقشه راهنما
illumination plan U طرح روشنایی منطقه
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
loading plan U طرح بارگیری خودرو
floor plan U نقشه اشکوب
flight plan U طرح یا نقشه پروازهواپیماها
frequency plan U طرح فرکانس
ordnance plan U طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
lesson plan U طرح درس
fire plan U طرح اتش توپخانه
he thought out a plan U تدبیری اندیشید
game plan U استراتژی بازی
general plan U نقشه کلی
general plan U نقشه عمومی
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
air fire plan U طرح اتش هوایی
artillery fire plan U طرح اتش توپخانه
negative tax plan U برنامه مالیات منفی
negative tax plan U طرح مالیات منفی
documented plan figures U ارقام مستند برنامه
coordinated fire plan U طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach U طرحبازوگن
constant helm plan U نقشه زیگزاگ
The plan is now in action ( underway ) . U طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
plan position indicator U صفحه رادار ناو یا هواپیما
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
class improvement plan U طرح بهبودناو
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
class improvement plan U طرح توسعه ناو
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
on the installment plan [American English] U به اقساط
to buy something on the installment plan [system] U چیزی را قسطی خریدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com