English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direction of thread U سوی پیچش پیچ
direction of thread U جهت پیچ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread U موجی کردن
thread U نخ کشیدن به
thread U بند کشیدن
thread U نخ کردن
thread U برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread U رشته
thread U رگه
thread U شیار برجستگی
thread U رشته رشته شدن
thread U مثل نخ باریک شدن
thread U ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread U فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread U زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread U نخ یاقیطان
thread U پیچ کردن
thread U دندانه
thread U سیم
thread U رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread U قیطان
thread U ریسمان
thread U دنده دار کردن مارپیچ
thread U دنده پیچ
thread U نخ
butterss thread U شیار اره
nut thread U پیچ مهره
mercury thread U مارپیچ جیوهای
air thread U لعاب خورشید
inside thread U مارپیچ داخلی
angular thread U پیچ تحت زاویه
gold thread U گلابتون زر
external thread U دنده خارجی
english thread U پیچ و مهره انگلیسی
angular thread U پیچ وی شکل
screw thread U حدیده
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
thread tap U قلاویز
stepped thread U کولاس پیچی ناقص
cut a thread U پیچ تراشیدن
stepped thread U پیچ ناقص کولاس
stair thread U کف پله
inside thread U دنده داخلی قلاویز
screw thread U پای پیچ
trapezoidal thread U دندههای ذوزنقهای
air thread U مخاط شیطان
thread fineness U نمره نخ
weft thread U ریسمانتاریشکل
death thread U تهدید به مرگ
thread fineness U [ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
silver thread U نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
thread bare U فرش کهنه
thread count U [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
thread fineness U ظرافت نخ
warp thread U تارشیاری
thread trimmer U آرایندهنخ
acme thread شیار ذوزنقه ای
sewing thread U نخ خیاطی
hang by a thread <idiom> U
rubber thread U ریسمانلاستیکی
thread guide U راهنماینخ
thread take-up lever U اهرم بالا-پائینبرندهنخ
Our life is hanging by a thread . U زندگی مابه تار مویی بند است
left hand thread U پیچ چپ گرد
thread rubber separator U میانگیر نخدار
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
direction U سرپرستی
direction U سازمان دهی یامدیریت
Y direction U حرکت عمودی
direction U سمت بافت
self direction U خودفرمان
direction U جهت خواب فرش
X direction U حرکت افق
direction to be followed U جهتحرکت
direction for use U دستوراستعمال
direction U رهبری
direction U کارگردانی
direction U گرا
direction U جهت
direction U دستورالعمل جهت
direction U مسیر هدایت کردن
direction U امتداد
direction U راستا
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
direction U دستور
direction U سمت
direction U اداره جهت راه
direction U مسیر
direction U سو
direction U هدایت
direction U ارشاد
direction U هدایت رهبری
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
compass direction U سمت قطب نما
stage direction U مدیریت
compass direction U گرای مغناطیسی
stage direction U کاگردانی
direction board U صفحه سمت نما
cutting direction of a saw U جهات برش اره
compass direction U جهت قطبنمای مغناطیسی
the direction to mecca U قبله
In the opposite direction . U درجهت مخالف
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
direction of Mecca U بهجهتمکه
art direction U ترکیب
art direction U دکور
art direction U شکل بندی
in the opposite direction. U در جهت مخالف
wind direction U جهتوزشباد
direction of attack U سمت حمله
reaction direction U جهتواکنش
direction of points U جهتیاب
art direction U آرایش
direction board U پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
direction center U مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction finder U راستایاب
direction finder U جهتیاب
flow direction U جهت گردش
direction of a current U current a of set
direction of attack U سمت تک
direction finding U سمت یابی کردن
direction of fire U سمت تیر
fire direction U هدایت کردن اتش
fire direction U هدایت اتش
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
field direction U جهت میدان
direction finder U دستگاه جهت یاب
direction rectifier U یکسوکننده سمتی
direction peg U میخ نشانه
direction indicator U دستگاه جهت نمایی
direction finding U جهت یابی کردن
direction finder U جهت یاب خودکار
direction finder U جهت یاب
direction finder U جهت یاب رادیویی
main direction U جهت اصلی
magnetic direction U جهت مغناطیسی
direction finder U سمت یاب
instrument direction U سمت اندازه گیری شده
direction finding U جهت یابی
instrument direction U سمت زاویه یاب
direction center U مرکز هدایت عملیات
direction finding station U پست جهت یابی
three dimensional direction finding U جهت یابی فضایی
rotation in a clockwise direction U گردش به راست
current direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت جریان
direction finding aerial U انتن جهت یابی
rotation in a clockwise direction U گردش در جهت عقربه ساعت
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio direction finding U جهت یابی بی سیم
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
magnatic direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
automatic direction finder U جهت یاب اتوماتیک
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
ina northerly direction U سوی شمال
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
fire direction net U شبکه مخابراتی هدایت اتش
wind direction and speed U جهتوسرعتوزشباد
fire direction net U شبکه هدایت اتش
fire direction center U مرکز هدایت اتش
air defense direction center U مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
The aircrafts was flying in a northerly direction. U هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
high frequency radio direction finding U جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
measurement of wind direction: wind vane U اندازهگیریمقداربارشبرف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com