English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
direct U هدایت کردن
direct U امرکردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U راسته
direct U : دستور دادن
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U دست اول
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U اداره کردن
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange U تعویض باداغی
direct file U پرونده مستقیم
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct dye U رنگینه مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit U سفته-وجهالزمان
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct selection U انتخاب مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دستیابی مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct pressure U فشار مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process U فرایند مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U OPERAND
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct hits U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit U اصابت مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U چیز
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U مورد
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U مقصود
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان یکسو
direct tax U مالیات مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct current U جریان دائم
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct current U جریان مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
method U طریقه
r method U روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
by [with] this method U با این روش
method U متد
method U اسلوب
method U سبک
method U طرز
method U راه طریقه
method U شیوه
method U ایین شیوه
method U مسلک
method U روش
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct data entry U داده دهی مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
penetration method U روش نفوذی
offset method U روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
obstruction method U روش ایجاد مانع
objective method U روش عینی
montessori method U روش مونته سوری
minimal changes method U روش کمترین تغییرات
method of operation U عملکرد
persuasive method U روش تشویقی
persuasive method U ترغیبی
phonic method U روش اوایی
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
step through method U تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
prestressing method U روش پیش فشردگی
prestressing method U شیوه پیش تنیدگی
production method U روش تولید
pretension method U روش پیش کشیدگی
method of operation U روش کار
method of measurment U متد اندازه گیری
method of measurment U طریقه اندازه گیری
lagrange's method U multiplieres ofundetermind
lagrange's method U روش لاگرانژی ضریبهای نامعین
lagrangian method U روش تعیین سرعت جریان اب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com