Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home .
U
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
reception
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
reception
U
دریافت
reception
U
برخورد
reception
U
وصول
reception
U
پذیرش
Reception
U
پذیرش هتل
reception
U
پذیرا شدن
reception
U
پذیرایی
reception
U
مهمانی
reception
U
دریافت پذیرش
reception
U
قبول
reception rooms
U
اتاق پذیرایی
reception station
U
دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
beat reception
U
موجگیری اتودینی زنه سازی
beat reception
U
موجگیری زنهای
reception room
U
اتاق پذیرایی
reception room
U
پذیرشگاه
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
reception rooms
U
اتاق انتظار
reception rooms
U
پذیرشگاه
reception room
U
اتاق انتظار
endodyne reception
U
موج گیری اتودینی
endodyne reception
U
موج گیری زنهای
heterodyne reception
U
زنه سازی
intermittent reception
U
موجگیری متناوب
audio reception
U
دریافت صوتی
autodyne reception
U
موجگیری اتودینی
reception class
U
اولینکلاسیکهبچههامیروند
reception centre
U
مکانیکهبرایافرادبیخانماناقامتگاهموقتیفراهممیآورد
reception bay
U
صفحهپذیرش
reception hall
U
قسمتپذیرش
barrage reception
U
سد گیرنده
autodyne reception
U
موجگیری زنهای
cargo reception
U
قبولمحمولهبار
transmission/reception of messages
U
انتقالپیام
transmission/reception of messages
U
دریافت
long distance reception
U
دریافت دور
direct
U
رهبری کردن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
امرکردن
direct
U
هدایت کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
راسته
direct
U
اداره کردن
direct
U
: دستور دادن
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct material
U
مواد مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct control
U
کنترل مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct file
U
فایل مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
مورد
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct objects
U
چیز
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
هدف
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان یکسو
direct objects
U
مقصود
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
OPERAND
direct object
U
مفعول مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول صریح
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct quota tion
U
نقل عین گقته
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct current instrument
U
سنجه جریان مستقیم
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com