English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dialing U شماره گیری
inductive dialing U شماره گیری القائی
dialing tone U بوق ازاد
tone dialing U شماره گیری اهنگی
push button dialing U شماره گیری دکمهای
auto dialing modem U مدم خود شماره گیر
distance U فاصله
mean distance U فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
distance U مسافت
out of distance U دور بودن شمشیرباز از حریف
known distance U فاصله معلوم
in distance U نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
distance U مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
distance U دوری
distance U بعد دورکردن
distance U دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance U بعد
distance U تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance U مسیر مسابقه
distance U برد سلاح
known distance U مسافت معلوم
to keep one's distance U اشنایی نکردن
to keep one's distance U کناره گیری کردن
X distance U سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
following distance U فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
to keep one's distance U دوری جستن
distance meter U فاصله سنج
distance protection U وسیله حفافت فاصله
distance vision U دید دوربرد
distance wadding U لایی
distance wadding U لایی جازم
distance wadding U بوش داخل پوکه فشنگ
ecological distance U فاصله بوم شناختی
f. distance or length U فاصله کانونی
facing distance U مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
focal distance U فاصله کانونی
distance meter U بعد سنج
distance medley U دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
linear distance U خط هوایی
long distance U با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance U دارای مسافت دور
long-distance U راه دور
long-distance U از راه دور
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
distance between centers U طول دوران
distance line U طناب نگهدارنده ناوها
distance line U طناب تنظیم فاصله
long-distance U دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
distance man U دونده استقامت
distance runner U دونده استقامت
long-distance U ازراه دور تلفن کردن
long-distance U دارای مسافت زیاد
hyperfocal distance U نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
distance light U نورافکن
air distance U مسافت هوایی
air distance U مسافت طی شده به وسیله هواپیما
anchorage distance U فاصله تکیه گاهی
angular distance U فاصله زاویهای
center distance U فاصله ازمرکز
haul distance U فاصله حمل
frequency distance U فاصله فرکانس
bond distance U طول پیوند
buffer distance U حاشیه امنیت
hyperfocal distance U مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
image distance U عرض تصویر
long-distance U با شعاع عمل زیاد طولانی
distance receptor U گیرنده دوربرد
long-distance U دارای مسافت دور
countermining distance U فاصله مجاز بین دومین
center distance U فاصله مرکزی
interocular distance U فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
internuclear distance U فاصله بین هستهای
countermining distance U فاصله ضد انفجار زنجیری مین
coherence distance U فاصله همدوسی
code distance U فاصله رمز
buffer distance U محوطه امنیت
long distance U دارای مسافت زیاد
weaving distance U طول تقاطع
distance scale U مقیاسمسافت
social distance U فاصله اجتماعی
skip distance U خیز موج
signal distance U فاصله علامتی
supporting distance U مسافت پشتیبانی
sight distance U طول دید
sight distance U فاصله دید
sight distance U مسافت دید
distance post U قرارگاهمحلمسابقه
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
weaving distance U طول تلاقی مسافت همبری
zenith distance U فاصله ارتفاع نافر
unit distance U با فاصله واحد
training distance U مسافت تمرین
zenith distance U ارتفاع راس القدم
to step a distance U قدم کردن
time distance U زمان عبور ستون
time distance U مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
supporting distance U بردپشتیبانی سلاحها
distance travelled U مقدارطیشده
shouting distance U فاصله صدا رس
photo distance U مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
offset distance U فاصله برون محوری
distance between two points U فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
offset distance U مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
long distance U راه دور
long distance U از راه دور
long distance U دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance U ازراه دور تلفن کردن
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
It can be seen from a distance of two kilometers . U از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
safe distance U مسافت امن اطراف مین
safe distance U فاصله بی خطر
road distance U مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
polar distance U فاصله قطبی
fixed distance marking U خطمقطعثابت
half-distance line U خطنیمفاصله
distance vector protocols U اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
to distance [dissociate] oneself from U دوری [قطع همکاری] کردن از
economic haul distance U فاصله اقتصادی حمل
critical anode distance U فاصله بحرانی اندی
overtaking sight distance U مسافت دید برای سبقت گرفتن
limited distance modem U وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
long distance cable U کابل ارتباطی
long distance line U خط ارتباطی
long distance reception U دریافت دور
miss distance scorer U دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
long distance supply U تغذیه مسافت دور
overtaking sight distance U فاصله دیدبرای پیشدستی
overtaking sight distance U فاصله دیدپیش افتی
vehicle stopping distance U مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
total stopping distance U طول ایست کامل
telephone modal distance U مسافت مکالمه تلفنی
stopping sight distance U فاصله دید ایست
stopping sight distance U فاصله دید برای ایست
social distance scale U مقیاس فاصله اجتماعی
hole center distance U فاصله مرکز سوراخ
overtaking sight distance U طول دید
direct <adj.> U دست اول
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U مستقیم
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U هدایت کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U رهبری کردن
direct U قراول رفتن
direct U نظارت کردن
direct U : دستور دادن
direct U امرکردن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U متوجه ساختن
bogardus social distance scale U مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct objects U چیز ماده خارجی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct process U فرایند مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure U فشار مستقیم
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct hit U اصابت مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U OPERAND
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct current U جریان دائم
direct current U جریان یکسو
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com