Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
to take a chill
U
چاییدن
chill
U
مایه دلسردی
chill
U
سرما دادن
chill
U
مایوس
to take a chill
U
سرماخوردن
chill
U
ناامید
chill
U
سردکردن
chill
U
خنک شدن
chill
U
سرما خنکی
chill
U
چایمان
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
inverse chill
U
سرد کردن داخلی
chill space
U
محوطه سرد انبار
chill space
U
محوطه سردخانه
ingot chill
U
مبرد شمش
casting
U
ریختن فلز مذاب به داخل قالب
casting
U
ریخته گی
casting
U
روش قلاب اندازی
casting
U
قطعه ریخته گی
casting
U
چدن ریزی
casting
U
ریخته گری
art casting
U
ریخته گری صنعتی
casting rod
U
چوب ماهیگیری
bait casting
U
پرتاب نخ ماهیگیری با طعمه
bottom casting
U
قطعات ریخته گی بسته
centrifugal casting
U
ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
casting out nines
U
مقابله نه نهی
metal casting
U
ریخته گری فلز
casting votes
U
رای قاطع
fly casting
U
استفاده از حشره مصنوعی درماهی گیری
fusion casting
U
ریخته گری ذوبی
group casting
U
ریخته گری
group casting
U
ریخته گری گروهی
fly casting
U
مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
iron casting
U
ریخته گری اهن
mallable casting
U
ریخته گری چکش خوار
ingot casting
U
ریخته گری شمش
shell casting
U
ریخته گری پوستهای
precision casting
U
ریخته گری دقیق
tournament casting
U
مسابقه قلاب اندازی
steel casting
U
پروفیل فولادی ریخته گری
sand casting
U
ریخته گری ماسهای
pump casting
U
بدنه پمپ
down hill casting
U
ریخته گری مستقیم
sand casting
U
ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
spin casting
U
پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
slip casting
U
روش ریخته گری لغزشی
casting vote
U
رای قاطع
pressure casting
U
قطعه ریخته گری فشاری
die casting
U
روشی که در ان فلز مذاب بافشار هیدرولیکی به داخل قالبهایی رانده میشود
composite casting
U
ترکیبی
press casting
U
ریخته گری فشاری
composite casting
U
ریخته گری مرکب
non ferrous casting
U
قطعه ریخته گی غیراهنی
die casting
U
ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
centrifugal casting machine
U
دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
spin casting reel
U
قرقره چرخان ماهیگیری
dry sand casting
U
ریخته گری ماسهای خشک
mis run casting
U
ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
die casting process
U
فرایند ریخته گری حدیدهای
spin casting rod
U
چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
die casting machine
U
دستگاه ریخته گری حدیدهای
die casting alloy
U
الیاژ ریخته گری حدیدهای
steel casting foundry
U
ریخته گری پروفیل فولاد
centrifugal casting process
U
طریقه ریخته گری گریز از مرکز
brass pressure casting
U
برنج ریختگی فشاری
continous casting method
U
روش ریخته گری دائمی
pig casting machine
U
دستگاه ریخته گری شمش
permanent mold casting
U
ریجه
centrifugal casting process
U
فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
continous casting plant
U
تاسیسات ریخته گری دائمی
pressure die casting
U
ریخته گری حدیدهای فشاری
mis run casting
U
ریخته گری غلط
rate of die casting
U
سرعت ریخته گری حدیدهای
ingot casting car
U
واگن ریخته گری شمش
gravity die casting
U
ریخته گری حدیدهای ثقلی
shell moulded casting
U
قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
pressure die casting machine
U
دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting process
U
فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
hot mold centrifugal casting process
U
فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
هدایت کردن
direct
U
رهبری کردن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
نظارت کردن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
U
امرکردن
direct
U
: دستور دادن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
U
راسته
direct
U
اداره کردن
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct objects
U
OPERAND
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct selling
U
فروش مستقیم
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material
U
مواد مستقیم
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct support
U
کمک مستقیم
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct object
U
مفعول صریح
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول مستقیم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct current
U
جریان دائم
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
مورد
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
هدف
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
چیز
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com