Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
development order
U
دستور ساخت اماد
development order
U
دستوربهبود اماد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
development
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
well development
U
توسعه و شستشوی چاه
development
U
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش
development
U
کامپایل و رفع عیب نرم افزار جدید را میدهد
development
U
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
development
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
self development
U
توسعه نفس
development
U
پیشرفت
under development
U
دردست توسعه
self development
U
پیشرفت نفس خود پیش برد
development
U
رشد پیشرفت
development
U
توسعه
development
U
بسط
development
U
تکامل یافتن
development
U
ترقی نمو
development
U
فهور
development
U
ایجاد
development
U
رشد
development
U
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
development
U
گسترش
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development plan
U
برنامه توسعه
internal development
U
رشد داخلی
internal development
U
توسعه داخلی
force development
U
برنامه تشکیل یکانها
top down development
U
توسعه از بالا به پایین
historical development
U
توسعه تاریخی
historical development
U
سیر تاریخی
cultural development
U
توسعه فرهنگی
uneven development
U
توسعه نامتوازن
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
development plan
U
طرح گسترش
force development
U
برنامه تامین یا بسیج یکانها
housing development
U
محوطهایکهبهتازگیدرآنخانهتاسیسشدهاست
flank development
U
گسترش جناحی
development system
U
سیستم توسعه یافته
development time
U
زمان توسعه
development tools
U
ابزار توسعه
child development
U
رشد کودک
eco development
U
بوم گسترش
eco development
U
بوم گسترد
economic development
U
توسعه اقتصادی
development plan
U
طرح ارایش زمین
design development
U
آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
base development
U
ساختن پایگاه
base development
U
تهیه پایگاه
bank development
U
گسترش شبکه بانکی
ecosystem development
U
گسترش بوم سازگان سازگان بوم گسترد
combat development
U
توسعه رزمی
combat development
U
پیشرفت اموزش رزمی
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
social development
U
توسعه اجتماعی
research and development
U
تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
research and development
U
تحقیق و توسعه
manpower development
U
پرورش نیروی انسانی
pole of development
U
قطب توسعه
regional development
U
توسعه ناحیهای
regional development
U
توسعه منطقهای
pattern of development
U
الگوی توسعه
development policy
U
سیاست توسعه
mental development
U
رشد ذهنی
recent development
U
فهورتازه
motor development
U
رشد حرکتی
recent development
U
بسط تازه
rural development
U
توسعه روستائی
phasess of development
U
مراحل توسعه
inward looking development policies
U
سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
inward looking development policies
U
درکشورهای در حال توسعه تاکید دارد
technical development
U
توسعه فنی
software development
U
توسعه نرم افزاری
development cost
U
هزینه توسعه در تولیدمحصول
recent development
U
بسط جدید
land development
U
احیای اراضی
development budget
U
بودجه عمرانی
sexual development
U
رشد جنسی
development bank
U
بانک توسعه
development countries
U
کشورهای قابل توسعه
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
program development tools
U
ابزار توسعه برنامه
development support library
U
امکانات خودکار که با ان یک منشی برنامه نویسی فایلهای توسعه برنامه را که شامل نسخههای اصلی مجموعههای تست داده واسناد گزارش میباشدنگهداری میکند
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
program development cycle
U
چرخه ایجاد برنامه
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
international development association
U
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
spike
[in a curve/development etc.]
U
پالس بسیار بلند و ناگهانی
[در نمودار تکاملی و غیره]
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
microcomputer development system
U
سیستم توسعه ریزکامپیوتر
big push theory of development
U
نظریه فشار شدید توسعه
lincoln oseretsky development scale
U
رشد سنج لینکلن- اوزرتسکی
bayley scale of infant development
U
مقیاس بیلی برای رشدکودکان
order off
U
حکم خروج
in order
U
صحیح
in order
U
درست
in order that
U
تا اینکه
in order that
U
برای اینکه
in order that he may go
U
برای اینکه برود
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
re order
U
سفارش دوم باره
order about
U
پیوسته پی فرمان فرستادن
out of order
U
از کار افتاده
out of order
U
خراب
out of order
U
نادرست
in order
U
دایر
to the order of
U
بحواله کرد
to the order of
U
به حواله کرد
well-order
U
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
to order
<idiom>
U
به ترتیب
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
out of order
<idiom>
U
کارنکردن
In this order. In this way.
U
باین ترتیب
first order
U
مرتبه اول
second order
U
مرتبه دوم
to the order of
U
در وجه
out of order
U
درهم برهم
order
U
دستور دادن
order
U
دستور
order
[placed with somebody]
U
دستور
[ازطرف کسی]
order
U
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
U
سفارش
order
U
شیوه
order
U
نظام معماری
order
U
نظم
order
U
دستورالعمل
order
U
سبک معماری
in order to ...
U
برای
[اینکه]
order
U
ترتیب
order
U
دستورعملیاتی
order
U
ترتیب انجام کار
order
U
فرمان نظم
order
U
نظم دادن
order
U
سفارش دادن کالا یا جنس
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
order
[placed with somebody]
U
سفارش
[ازطرف کسی]
order
U
دستورالعمل دستور
order
U
راسته
order
U
حواله
order
U
حواله کرد حواله کردن دستور
order
U
کد عمل
order
U
خرید سفارش خرید
order
U
سفارش دادن
order
U
مرتبه
order
U
امر
in order to ...
U
تا
[اینکه ]
order
U
رتبه
order
U
منظم کردن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
order
U
دستور دادن سفارش
order
U
ن
order
U
دستور سفارش
order
U
مرتب کردن
order
U
حکم
by order of
U
فرمان
by order of
U
حسب الامر
Economic expert
[A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]
U
حکیم اقتصادی
[ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
Lattice
[order]
U
شبکه
[ریاضی]
second order conditions
U
شرایط ثانوی
Lattice
[order]
U
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
partial order
U
پاره ترتیب
route order
U
فرمان ستون راه رو
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
second order factor
U
عامل مرتبه دوم
second order reaction
U
واکنش مرتبه دوم
Order theory
U
ترتیب جزئی
[ریاضی]
order time
U
زمان سفارش کالا
order off the field
U
حکم خروج
order of the day
U
دستور جلسه
order of the day
U
معادل agenda
order of the day
U
برنامه روزانه
order of service
U
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
partial order
U
ترتیب جزئی
pay order
U
لیست پرداخت حقوق
purchase order
U
سفارش خرید
purchase order
U
دستور خرید
public order
U
نظم عمومی
reculaulation order
U
تنظیم محاسبه مجدد
referral order
U
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
provisional order
U
دستور موقت اداری
processing of the order
U
انجام سفارش
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order
U
حواله پستی
place an order
U
سفارش دادن
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order
U
قابل پرداخت به حواله کرد
review order
U
لباس وتحملات سان
review order
U
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
pay order
U
سندپرداخت حقوق
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
short order
U
خوراکی که زود مهیا میشود
call-up order
U
دستور به خدمت
[سربازی]
pecking order
<idiom>
U
راه ارتباط بایکدیگر
Ionic Order
U
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
My stomach is out of order.
U
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
U
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal.
U
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
U
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com